آخرین خبر

11 دی ماه، زادروز ایرج// ایرج و گلپا مدخلی بر دگراندیشی “زیبایی شناسی آواز”

سرویس موسیقی اصیل آوای ایرانیان: سال گذشته نوشتاری از محمدرضا ممتازواحد (نوازنده سنتور و روزنامه نگار) به نام «دشتِصفَهانی؛ یادگاری از ایرج» در یکی از جراید کشور به چاپ رسید. این نوشتار بازتاب های گوناگونی را در پی داشت و به همین جهت امسال و در آستانه زادروز آوازخوان نامی «ایرج»، نقدی در خصوص مقاله مذکور ارائه می گردد. علی رضا امینی (کارشناس، محقق و منتقد موسیقی و فعال رسانه ای) جهت نگارش این نقد قبول زحمت نمود. این نقد از چند جهت قابل تأمل و بررسی است. ابتدا این که بیان می دارد مرز ممیزه ای را که حدفاصل «ایده پردازی» تا «واقعیت های موجود در موسیقی آوازی» است، بایستی واقع بینانه تر مد نظر قرار داد تا عدم توجه به این مرزبندی ها گاه مخاطره آمیز جلوه ننماید و مهمتر از آن این که؛ نقد پیش رو را، مصداق بارزی از یک نقد منصفانه باید محسوب داشت که در صدد است فرهنگ نقد و نقادی و نقدپذیری را هر چه بهتر و بیشتر عینیت بخشد. به همین منظور و جهت بررسی بهتر، هر دو نوشتار مذکور ارائه می گردد.

 

در راستای بسط و گسترش زنجیره ردیف و لزوم تفکر به آن

دشتِصفَهانی؛ یادگاری از ایرج         

ممتاز                 

  • محمدرضا ممتازواحد

با بررسی زنجیره موسیقی کلاسیک ایرانی، در می یابیم که نام بسیاری از الحان، برگرفته از نام اشخاص می باشد و دلیل آن این است که این تکه ها و گوشه ها توسط همین اشخاص اجرا می شده و به وسیله آنان و یا هنرمندان با ذوق و عالِم به موسیقی به ردیف موسیقی ایرانی اضافه شده است. حال نام برخی از این اشخاص بر ما آشکار و نام برخی دیگر بر ما پوشیده است. به طور مثال تکه ها و گوشه هایی چون حسن موسی (در ابوعطا)، مهدی ضرابی و محمد صادق خانی (در بیات ترک) و … که نام این افراد در تاریخ موسیقی ایران و وجه تسمیه این الحان و دلیل نام گذاری آن ها به این اسامی، به صورت دقیق بر ما مبرهن نیست. حال فارغ از برخی انتساب ها که مثلاً محمد صادق خانی را به محمد صادق خان سرورالملکی (نوازنده شهیر عصر قاجار) منسوب دانسته اند، ولی باز هم چنین استدلال هایی شاید با واقعیات تاریخی، مصداق عینی نیابند. ولی وجه تسمیه برخی از این گونه الحان بر ما آشکار است. به طور مثال تحریر نایب اسدالله در ابوعطا که از نام نی نواز برجسته تاریخ موسیقی ایران نایب اسدالله اخذ شده و این تحریر از ابتکارات ایشان بوده است. همچنین درآمد سماع حضور در بیات ترک که نوعی درآمد مخصوص سماع حضور (نوازنده برجسته سنتور و پدر حبیب سماعی) در خصوص اجرای بیات زند بوده است. همچنین است گوشه صدری در افشاری که گویا لحن مذکور توسط درویشی به همین نام (صدری) خوانده می شده که البته با ذوق و ذکاوت و فراست ابوالحسن صبا به نام شخص راوی ثبت و ضبط شده است. دیلمان و امیری را نیز شادروان صبا وارد زنجیره ردیف موسیقی ایران کرد. (۱) علی نقی وزیری نیز در فواصل چهارگاه به لحنی دست یازید که نام بدر را بر آن نهاد که برگرفته از نام دختر هنرمند وزیری (بدرآفاق) می باشد. این گونه کشف و شهودها در جهت یافتن مناطق جدید مُدال و الحان بکر و بهره گیری از امکانات بالقوه مدال که البته بایستی با زیبایی شناسی موسیقی ایرانی و اساساً با سنت های موسیقی ایرانی نیز منطبق باشد، از نظر نگارنده بسیار حائز اهمیت است. کاری که چندین سال پیش توسط حسین علیزاده در خصوص مقام داد و بیداد نیز انجام پذیرفت. (۲) حال همین حالت اکتشافی و شهودی در خصوص آوازخوانان نیز صورت می گرفته است که در این مجال از برخی ابداعات و ابتکارات هنرمند پیشکسوت، ایرج (حسین خواجه امیری) سخن خواهیم گفت.

در این خصوص نیز مانند همیشه از اطلاعات ارزشمند و گرانبهای آقای بهداد احمدخانی بهره گرفته شد. بهداد احمدخانی آگاه از مباحث موسیقی است و به غیر از اطلاعات مفیدش در مورد موسیقی دانان قرن اخیر و آثار بعضاً کمیاب و نادر آنان، در خصوص ایرج و آثار این هنرمند بسیار صاحب نظر است. به گونه ای که اطلاعاتش در خصوص آثار جناب ایرج، دیگر دانسته های او را در مورد سایر هنرمندان به نوعی کمرنگ ساخته است. نگارنده در خصوص نگارش و تحقیق در مورد دو نوشتار دیگر در خصوص ایرج نیز از افاضات و تقریرات احمدخانی بهره فراوان برده و البته هر دو مقالات مذکور انشاالله به زودی و با ویرایش جدید و متمایز مجدداً انتشار خواهد یافت. (۳)

اواخر دهه بیست، صدای جوانی به گوش رسید که به غیر از دارا بودن حیرت انگیز مؤلفه های کمی صدا، کیفیت صدایی بسیار خوبی را نیز حائز بود و در ضمن بارقه هایی از موسیقی قدیم و عصر قبل را نیز با خود به همراه داشت. ایرج متأثر از شرایط سیاسی – اجتماعی دوران خود، صاحب صدایی بود که هم از دل اجتماع بر آمد و هم برای اجتماع می خواند. یعنی به عبارتی با تأثیرپذیری از شرایط حاکم بر مملکت و همچنین هنرهای توده مردمی، به سبک و سیاقی از آواز دست یازید که به شدت اجتماعی بود. شاید در صورت ارزش گذاری هنری، آواز ایرج در قالب ردیف و آواز کلاسیک ایرانی نگنجد ولی تونا لیته منحصر به فرد و گیرندگی صدایش حتی سنت گرایان موسیقی ایرانی را نیز متأثر از خود ساخته است. ایرج صاحب صدایی است که در آواز ایرانی «متر و معیار» محسوب می گردد. راقم این سطور در نوشته دیگری در خصوص جناب ایرج، وی را شاگرد اول مدرسه آواز ایران نامید ولی بهتر که می اندیشم؛ «ایرج»، مکتب نرفته، مسأله آموز صد مدرس شد!

ایرجی

یکی از ابتکارات ایرج در آوازهایش، اجرای گوشه سه گاه یتیم (یا به تعبیر دیگر، یتیم سه گاه) در دستگاه های ماهور و چهارگاه است. اهل فن واقفند که سه گاه یتیم (که نام دیگرش موالیان است) از ردیف دستگاه همایون می باشد و به گونه ای است که پس از اجرای گوشه چهارگاه (حصار بختیاری) در همایون که به مدولاسیون می انجامد، موالیان (سه گاه یتیم) رجعت و بازگشتی را از دستگاه چهارگاه به منطقه مُدال دستگاه همایون موجب می سازد. سه گاه یتیم همانطور که از نامش پیداست حالتی است که در بین فضای مناطق مدال سه گاه و چهارگاه سرگردان و یا به عبارتی، محصور در استهاله ای ملودیک با خصوصیات مایگی سه گاه و چهارگاه است و حالت هر دو دستگاه مذکور را برای شنونده تداعی می کند. ایرج با خلاقیت خود این تکه را در دستگاه ماهور نیز اجرا کرده است که نمونه بارز آن برنامه گلهای تازه شماره ۲۸ (در گلستان ارم) می باشد. حال اجرای همین حالت را در دستگاه چهارگاه نیز شاهدیم. برنامه گلهای رنگارنگ (شماره ۵۴۹) که در دستگاه چهارگاه و با همکاری فرهنگ شریف صورت گرفته است، ایرج درآمد آوازش در چهارگاه را با سه گاه یتیم (موالیان) آغاز کرده است: آرزو دارم که باز آن روی زیبا را ببینم … آواز بسیار زیبایی که در خصوص بیان این ابتکار، نمونه ای شاخص است. اهل فن اذعان دارند که معمولاً در اجرای دستگاه چهارگاه، شروع دستگاه از درآمد و یا از گوشه هایی چون زابل، حصار، مخالف و یا منصوری صورت می پذیرد (که البته زابل و منصوری معمول تر است)، حال شروع دستگاه چهارگاه از سه گاه یتیم (موالیان) در تاریخ آواز قرن اخیر اگر نگوییم بی نظیر به طور حتم، کم نظیر بوده است.

اما از دیگر ابداعات جناب ایرج که بیشتر مورد نظر این نوشتار است، اجرای حالتی است در بیات اصفهان که توأمان حالت دشتی را نیز برای شنونده تداعی می کند. قبل از ورود به این مبحث بایستی نکته ای را خاطرنشان کرد. «گام وصال» حالتی است که در فضایی خاص از مناطق مُدال دستگاه شور و بیات اصفهان قرار داشته و اجرا می شود. از نظرموسیقی غربی نیز مینور ملودیک (کوچک نغمگی) نامیده شده و گویا در قدیم جزء موسیقی یونان بوده است. معدود هنرمندانی جهت ساخت ملودی ها و آهنگ های خود از این حالت خاص بهره گرفته اند که همایون خرم در این خصوص آثار زیادی داشته است. اثر «امشب در سر شوری دارم» و همچنین اثر «بستر غم» از جمله این آثار در گام وصال است. اسفندیار منفردزاده اساساً با موسیقی خاص خود که همان موسیقی منفردزاده است شناخته می شود که معرف عام و خاص است ولی بینش ایشان در خصوص موسیقی کلاسیک ایرانی در نظر نگارنده این سطور همواره تأمل برانگیز بوده است. در اثری به نام نفرین با شعری از بامداد جویباری و آهنگسازی منفردزاده که در گام وصال ساخته و پرداخته شده است، حالت بسیار خاصی نخست در ابتدای اثر و سپس در آواز سلو میان ترانه، نظر شنونده را به خود جلب می کند. حالت آواز به گونه ای است که منطقه مُدال دشتی در منطقه مدال بیات اصفهان نمود می یابد. بارزترین نمونه از این حالت، آواز «زنده رود» است که به حق آوازی ایران گیر و شهره عام و خاص است.

ای باد مشک ریز چو امواج زنده رود

از من به سرزمین سپاهان رسان درود

آن جا که شاهکار هنر ها و ذوق ها

پیوند خورده اند به هم همچو تار و پود

آن سرزمین که همچو بهشت از هوای آن

ریزد   صفا   و خرمی و نغمه و سرود

حالت یاد شده (تجلی منطقه مُدال دشتی در بسط مناطق مدال بیات اصفهان یا به عبارتی، نمود دشتی در بیات اصفهان)، در این آواز (به خصوص در محدوده درآمد) به زیباترین شکل ممکن متجلی است(۴) و می تواند مصداق بارز ثبت و ضبط این لحن کم نظیر در زنجیره ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی باشد. (۵) نگارنده و بهداد احمدخانی به عنوان پیشنهاد دو نام را برای این لحنِ به خصوص در نظر گرفتیم؛ نخست «دشتِصفَهانی» (با تقطیع «ی» دشتی و «الف» اصفهانی) و دیگری «خواجه امیری» که نام خانوادگی ایرج است. البته هر دو نام نیز می تواند مناسب باشد « دشتصفهانی (خواجه امیری) »، زیرا در ردیف موسیقی ایران شاهد بسیاری از تکه ها و گوشه های دو اسمی هستیم از جمله ملانازی (یا ملانیازی)، عاشق کش (یا عقده گشا)، چهارگوشه (یا هداوندی)، گوشه چهارگاه (یا حصار بختیاری) و بسیاری دیگر.

این پیشنهاد به مثابه فراخوانی است در جهت بسط و اشاعه روایت ردیف توسط ردیف دانان، موسیقی دانان و موسیقی شناسان ارجمند که بایستی التزام تفکر و اقدام در این خصوص مجدداً احیا و ترویج گردد. روند تکوینی و تکاملی ردیف و اضافات الحان جدید به زنجیره آن – همانطور که نمونه هایی از آن در ابتدای نوشتار ذکر شد- از حدود چهار دهه پیش به این طرف، رو به افول گرایید؛ هر چند که در این فترت، معدود هنرمندان با ذوقی، ابتکاراتی داشته اند ولی بنا به دلایلی اساساً «ردیف» و «آرا و نظرات ابتکاری (و اینچنینی) در خصوص ردیف»، در اعتقاداتی سخت از تعصبات سنت گرایانه و تصلبات اندیشه گرایانه منسوخ گشته و به وحدت گرایید.

امید است با همت اهل فن و به خصوص ردیف دانان، موسیقی دانان و موسیقی شناسان جهت ثبت و ضبط نام لحن مخصوص «دشتصفهانی» (خواجه امیری) در زنجیره ردیف بیات اصفهان اقدام شایان و قابل توجهی صورت پذیرد و بایستی به این نکته نیز توجه داشت که نه تنها در خصوص ایرج بلکه در مورد بسیاری از هنرمندان قرن اخیر، الحان و نغمه های ناب بسیارند. در خصوص هنرمندان فقید و درگذشته و همچنین هنرمندان در حال حیات به خصوص پیشکسوتانی که در سنین کهولت و در کبر سن به سر می برند، این مهمّ در حد رسالت و یک فریضه است! (۶)

پی نوشت:

  • ردیف دان و ردیف خوان نامی محمود کریمی نیز «بیات شیراز» را با تأثیر از مقامات موسیقی آذربایجانی، وارد ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی کرد.

  • محمدرضا شجریان نیز در این خصوص ابداعاتی داشته است که بهترین نمونه آن در آلبوم «شب، سکوت، کویر» مشهود و مضبوط است. شجریان در این اثر با بهره گیری از مقامات و نغمات موسیقی خراسانی، الحان جدید و بدیعی را به زنجیره ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی افزوده است.

  • مقالات ایرج و شش دهه خاطره (۱) و (۲) که به ترتیب در مورخه ۱۷/۱۲/۸۹ و ۰۱/۱۲/۹۱ در ویژه نامه ادب و هنر روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.

  • از دیگر نمونه های اجرای ایرج در این خصوص می توان به برنامه گلهای تازه شماره ۸ (بهار آمد) و همچنین اجرای آواز در یک برنامه زنده رادیویی به نام «ای صنم بیا» (با غزلی از مولانا) اشاره کرد.

  • البته بعدها هنرمندان دیگری نیز از این لحن – تا حدی – در اجرای آوازهای خود بهره گرفتند که نمونه بارز آن آواز «سحرگهان که موذن برآورد آواز …« با صدای قاسم رفعتی است که به حق اثری زیبا و ماندگار است.

  • جهت مکاتبه با نگارنده از طریق پست الکترونیکی mohammadrezamomtaz@gmail.com اقدام فرمایید.

 

در آستانه زادروز ایرج و نقدی به مقاله «دشتِصفَهانی»

راز آواز مگو به که شود راز مگو …

اوه

  • علی رضا امینی

نگرش به شیوه سلوک شرقی به هنری همچون آواز ایرانی شاید مخرب ترین عشق من و ما و شما به هنر اصیل روایتگری ادبیات جادوگرگونهء ایران است که سالهاست اهل قلم و پژوهشگرانی مانند من و دیگران و قلمزن مقاله دشتصفهانی این جرم را مرتکبیم.

شیوه نام گذاری گوشه ها و مایه های آواز ایرانی از رموز مقفوله ایست که گاهی روایی و گاهی نقلی از گذشتگان لب به لب از محفلی به محفلی دیگر ساری است . این که گوشه ای بیات درویش حسن است یا دوگاه و یا موالیان است یا سه گاه یتیم یا صدری است یا نغمه ترک و هزاران یای دیگر بهتر است عامل نقد و تحلیل نباشد و اینگونه تحلیل و تفسیرها نباید بتواند هنر آواز مرکب و شاید مهمتر از آن به قول منوچهر همایونپور : آواز مرصع ، را درگیر بحث و مجادله کند.

از دیرباز حضور و ظهور توانمندانی چون ایرج و گلپا در دهه های ۴۰ و ۵۰ موسیقی آوازی ایران، توانست مدخلی باشد بر دگراندیشی در زیبایی شناسی آواز که شاید به قول اکبر گلپایگانی آواز بیات تهران و خصیصه های آن اجازه داد تبلور شخصیت گلپا و ایرج مشهودتر گردد. شیوه های بیان ادبی و تحریرهای مدرن و حتی ترکیب و تغلیظ بعضی نغمات آوازی با یکدیگر توانست بنیانی باشد برای آوازی جدید که عامه مردم بتوانند آنرا بدون هیچ آموزشی با کمترین غلط بازخوانی کنند ، همانگونه که اقشار مختلف مردم اینروزها با کمی تغییر آوازها و تصنیفهای ایرج و گلپا را می خوانند ولی قشر کمی می توانند آثار محمدرضا شجریان را بازخوانی کنند.

ایرج

آنچه در بند فوق گفتم به نظر حقیر تنها دو نگرش است که می تواند منجر به دو پدیده فوق گردد :

الف – خواندن آواز مستند بر ردیف آوازی و دستگاهی اصیل ایرانی

ب – خواندن آواز مستند بر گام موسیقایی یک مایه در آواز

در نوع اول خواننده با تکیه بر سه شعور مغزی – حنجره و قلبی ، دانش موسیقایی خود را برای روایت آنچه آموخته است بکار می برد و در بیان ادبیات مورد نظر از ترتیب و ترتّب موجود در ردیف موسیقی دستگاهی بهره می گیرد و در این میان بسته به میزان دانش و هنر خود و سطح آموخته ها و پختگی اش گاه ابداعاتی می آفریند که ممیزه یکی بر دیگری می شود و عاملی بر محبوبیتش می گردد.

در این نوع نگرش بر آواز و شیوه ترسیم ادبیات اثر راوی مفسّر بالفعل محتوای شعر است بی آنکه بتواند با ترصیعی در آواز حرکتی محیّرانه خلق نماید، ولی آنچه می آفریند اگر توانسته باشد در تصویرسازی محتوای شعر توفیقی بدست آورد شایان ستودن است. ولی یادمان نرود یک آوازخوان همیشه در خدمت عنصر شعر با کمک گرفتن از دانش موسیقایی اش باید به بهترین بیان در آنچه می گوید دست یابد یعنی جویده خوانی و اغراق های متعلق به موسیقی هرگز نباید رسالت ادبی آوازخوان را معلول نماید . و این همان چیزی است که در شیوه آواز اصفهان ضرب المثلی شده از قول تاج اصفهانی که : اول شعر را تحویل بده بعد تحریر بده ؛ که البته در بسیاری از آن قوم خلاف این شنیده می شود و حتی در آثار تاج نیز …

یادمان نرود که خواننده نباید به جای ساز برای خودش جواب آواز بسازد و ژانگولری های مضرابی و کششی با حنجره بیافریند چرا که جواب آواز و پردازش محتوای موسیقایی آواز بعهده ساز است نه خواننده. پس این ویژگی را در ذهن بسپاریم تا بعد از بسط نوع دوم آواز خواندن، باز به آن سری بزنیم.

در نوع دوم خواننده با اشراف کامل و یا حتی نسبی به گوشه های ردیف آوازی به جای رعایت قوانین گام و دانگ با انگاره های دانگ ها و نیم دانگ های فرضی که حتی می تواند گاهی تعلقی به گام موجود نداشته باشد آوازی را ساخته و پرداخته می کند که به گوش ردیف آشنای ما گاهی منطبق بر یک یا چند گوشه می شود که همین اتفاق ما معتقدین به ردیف را موظف می کند به آن آواز نامی بدهیم و صدایش کنیم . آواز خواندن بر اساس گام موسیقایی یک مایه مانند ماهور یا بیات اصفهان یا هر مایهء دیگر نمی تواند متضمن منطبق بودن بر گوشه های ردیف آوازی و یا ترتیب آن باشد و این تفسیر ناجوانمردانه است چرا که آواز بزرگانی چون ایرج و گلپا و حتی دیگرانی که می شناسیمشان نگاهی عامیانه تر و حتی کلان تر به آواز پاپیولار در موسیقی آوازی ایران است و نگاه ردیف مدارانه و مکتبی به آن شاید قیاس مع الفارق است.

مرصع خوانی که دریایی ورای مرکب خوانی و مرتب خوانی است همین خلق الساعه هاست که ما به زور و ضرب با گوشه های ردیف آوازی منطبقشان می کنیم تا طبق رسالت فرهنگی مان آن را حفظ و اشاعه دهیم ولی اینگونه آواز ها متعلق به زمان و آنیّت خود هستند و شاید گلپایی دیگر یا ایرجی دیگر بیآید و موالیان یا سه گاه یتیم یا یتیمک را با تلفیقی دیگر از دایره نغمگی سه گاه یا همایون یا … بخواند که بتواند آن را نه تنها در ماهور یا چهارگاه بلکه فی المثل در ابوعطا یا راست پنجگاه جای دهد. پس به نظر بنده، مکتوب دوست و محقق و اهل قلم عزیز جناب محمدرضا ممتازواحد نگاهی است خویشتن پندارانه مانند ماضیان با این فکر که چه آوازی خوانده است فلانی و می تواند منطبق بر فلان مایه باشد، بیاییم شناسنامه دارش کنیم که حفظ شود !!! گرچه اینکار می تواند خوب باشد ولی بهتر است بگذاریم مبانی هنر پاپیولار در زمان خود با توانمندیها و شعورهای سه گانه یک خواننده چیزی را خلق کند که مجبور نباشیم تا قرن بعد به جای قریب به چهارصد گوشه و نام ، با هشتصد گوشه و نام بی دلیل زندگی کنیم و آنها را در حافظه صوتی خود یدک بکشیم.

و آنچه در سطور فوق قرار شد به آن برگردیم همین است که نگرش گام مدارانه و کلی نگری به یک مایه در آواز آنقدر بسیط و زیباست که آوازخوان دیگر نیازی به خلق بعضی نغمات اعجاب انگیز ندارد و در حقیقت این آواز حتی بدون تحریرهای مهندسی گونه زیبا و شنیدنی است گرچه هنرمندان این عرصه نیز از اینگونه جادوگری ها کرده و می کنند ولی به نظر حقیر یک آواز خوب بسیط هرگز به ژانگولر در تحریر و انتهای هر نغمه نیاز ندارد.

به خاطر دارم از استادم در دوره شاگردی ام که هنوز هم هستم ، پرسیدم چگونه با رعایت گوشه های ردیف دستگاهی مانند ماهور بداهه نوازی کنم ؟ و پاسخ من این بود : تو ماهور بزن گوشه ها خودشان در سازت می رقصند.

آواز دشتِصفَهانی اگر امروز در محفلی با نگاهی جدید در بیات ترک اجرا و در ماهور گنجانده شود فکر نمی کنم من به آن ترکماهوری بگویم و با دانش قلیلم جایزم اینگونه روایت کنم که خواننده ای در بیات ترک مایه ای را خواند که به دایره نغمگی ماهور اشاره کرد و در ماهور فرود آمد و چه زیبا سه گاه رفت و البته به دوست موسیقیدانم نیز می گویم : جایت خالی بود فلانی بیات ترکی خواند که بدون اشاره به نت ایست نغمه ترک از دانگ دوم مایه ترک با استفاده از نت گذر این دانگ که نت ایست دانگ اول ماهور است به زیبایی با فرودی با مدلاسیون درجه دوم در ماهور نشست که از همانجا چه ماهرانه با یک تحریر بالا رونده با اشاره به گوشه شکسته به سه گاه هم رفت یعنی از بیات ترک “دو” به ماهور “دو” و به سه گاه “می کرن” و جالب این است که در روایت آوازی عباس کاظمی، بیات ترک آواز ماهور است نه شور ! … ولی هرگز این نگاه پیچیده را برای جامعه آوازدوست ایرانی که علم موسیقی نخوانده اند نمی گویم تا تنها لذتی را که خالصانه از موسیقی ایرانی می برند را ببرند .

یادمان باشد ما موسیقیدان ها هرگز لذتی که موسیقی دوستان از یک اثر موسیقایی می برند نمی بریم چراکه ما همیشه درگیر آنالیز و فرم قطعه می شویم و حسمان گم می شود پس بهتر است نگاههای اغراق آمیزمان را به هنر موسیقی بویژه آواز ایرانی برای خودمان و محافل موسیقایی مان نگهداریم و بگذاریم ایرج و گلپا همیشه صدای نسل دیروز باشند و مردم باز هم از هم اینگونه بپرسند که : آواز «ای باد مشک ریز چو امواج زنده رود» را از ایرج شنیده ای ؟ نه اینکه : «دشتصفهانی» ایرج را شنیده ای؟! بعضی گونه های موسیقی پاپیولار متعلق به مردم است و ما موسیقیدان ها حق دخل و تصرف آن را نداریم .

از اینکه از لغت استاد در کنار نام ها پرهیز کردم شاید پندی از منوچهر همایونپور است که می گفت آقای پرویز یاحقی یا استاد جلیل شهناز یکی را به یادت می آورد که با کت و کراوات خیلی رسمی و محترم است و خوب ساز می زند ولی پرویز یاحقی یا جلیل شهناز یعنی پدیده ای که دیگر تکرار نمی شود و یکی بود و دیگر نیست.

از محمدرضا ممتازواحد که می دانم محققی ارزنده و اهل قلمی پویاست ، که برنامه های خوبی را در رادیو فرهنگ در برنامه نیستان بعنوان ژورنالیست و محقق موسیقی مهمان من بود ، سپاسگزارم که اجازه نقد و تحلیل قلمش را به من داد و امید که شیوه های نقد مدرن و هنرمندانه هرروز رونق بگیرد تا موسیقی ایران زبانی به شوریدگی نغماتش داشته باشد. این مقال نیازمند تداوم و نقدهای مکرر است تا برومند گردد و از اهل نقد و قلم مستدعی ام قلم بزنند ؛ و از خداست توفیق .

منبع: آوای ایرانیان

برچسب ها

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “۱۱ دی ماه، زادروز ایرج// ایرج و گلپا مدخلی بر دگراندیشی “زیبایی شناسی آواز””

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید