آخرین خبر

شعر درباره زمستان و برف/ در ستایش و نکوهش «فصل سرد»

از گذشته زمستان اغلب زبان گویای رنج‌ و شکست برای شاعران و نویسندگان بوده است.

گرچه به روایت خود فصل زمستان هنوز هم کمتر پرداخته می‌شود، اما تغییر نگاه به زمستان، انگار تیرگی را از چهره این فصل کمرنگ‌تر کرده است.

به گزارش آوای ایرانیان زمستان را نه فقط صائب تبریزی با «مرا مست لقا سر در بیابان جهان دادی/ ندانستی زمستان غیر لغزیدن نمی‌آید؟» و ده‌ها بیت دیگر، نه تنها فردوسی در «شاهنامه» با بیت‌هایی چون «زمستان و سرما و باد دمان/ به پیش آیدت یک زمان بی‌گمان» و نه فقط در روزگاری نزدیک‌تر سعید دبیری در ترانه «زمستون»، بلکه شاعران، ترانه‌سرایان و داستان‌نویسان بسیاری از گذشته تا کنون در آثار خود آورده‌اند.

اما زمستان همانند روزهای دی، بهمن و اسفندماهش که از هر پنجره متفاوت جلوه می‌کند در ادبیات فارسی نیز جلوه‌های گوناگونی داشته است. برخی زمستان را با سرمای طاقت‌فرسا همانند ماه بهمن و دیگران با امید رویش شبیه اواخر اسفند به ادبیات آورده‌اند.

زمستان گاه همانند شعر مهدی اخوان ثالث و پروین اعتصامی نشانه و زبان حوادث و رنج‌های زمانه است و گاه همچون شعر برخی شاعران سبک خراسانی تنها توصیفی از فصل زمستان است.

تعدادی از شاعران، داستان‌نویسان و منتقدان ادبی در گفت‌وگو با ایسنا از نگاه به زمستان در ادبیات، از گذشته تا کنون و همچنین از اثرپذیری شاعران و نویسندگان از ادبیات و فرهنگ غرب در نگاه به این فصل می‌گویند.

زمستان بیشتر با نکوهش همراه بوده است تا ستایش

میرجلال‌الدین کزازی، شاهنامه‌پژوه، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه درباره نگاه به زمستان در ادبیات کهن می‌گوید: از نگاهی بسیار فراخ اگر به بازتاب زمستان در پهنه گسترده سخن پارسی بنگریم، خواهیم دید که این بخش از بخش‌های چهارگانه سال نمودی برجسته آشکار در آن ندارد. این ویژگی بازمی‌گردد به آن‌که در باورهای باستانی ایرانی که در سامانه‌های باورشناختی آیینی نیز باز کاسته است زمستان یا به سخنی روشن‌تر و رساتر، تیرگی و سرما پدیده‌هایی گجسته، زیان‌بار، اهریمنی شمرده می‌شده‌اند.

او می‌افزاید: پس سخن گفتن از زمستان که روزگار سرما و تیرگی‌ است خوشایند زبان‌آوران سخن‌گستران ایرانی نبوده است، هر زمان که ناچار بوده‌اند بدان پرداخته‌اند. پردازش به زمستان هم بیش با نکوهش همراه بوده است تا ستایش. این پردازش هم همچنان بیش یک‌سره به زمستان بازنمی‌گشته است، وابسته به بهار بوده است و به بهانه ستودن بهار از زمستان سخن می‌رفته است. وارونه زمستان، بهار که روزگار روشنی و گرماست به گونه‌ای ترازمند، دلپذیر و خوشایند بازتابی آشکار و همواره در سروده‌های پارسی داشته است و هنوز نیز دارد. اما در آن سروده‌های اندک که زمینه زبان‌آوری و آفرینش ادبی زمستان و ویژگی‌های افسرنده، اندوه‌بار و دل‌شکن او بوده است نمونه‌هایی‌ درخشان از سخن پارسی را می‌توانیم یاد کنیم. این نمونه‌ها را در شماری افزون‌تر در داستان‌سرایی می‌توانیم یافت.

کزازی همچنین بیان می‌کند: هنگاهی که سخن‌ور داستان‌سرای از زمستانی سرد، سوزان و سیاه سخن می‌گفته است، داد هنروری و زبان‌آوری را در آن‌چه درمی‌پیوسته است می‌داده است؛ نمونه‌اش در رزم‌نامه‌های پارسی که برترین‌شان «شاهنامه» فردوسی است یا در بزم‌نامه‌های پارسی که برترین‌شان را نظامی سروده است. من از آن روی که نمونه‌ای از سروده‌های زمستانی را فراپیش بنهم بیت‌هایی از چامه‌ای ستوار (استوار) را می‌خوانم؛ این نمونه بیت‌هایی است بلند، ارجمند، پندارخیز و شگفتی‌آمیز از چامه «برف»، چامه‌ای که خداوندگار معانی، کمال‌الدین اسماعیل سپاهانی با رزآوند (ردیف) «برف» سروده‌ است: «هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف/ گویی که لقمه‌ای‌ست زمین در دهان برف/ مانند پنبه‌دانه که در پنبه تعبیه‌ است/ اجرام کوه‌هاست نهان در میان برف/ ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار/ از چه؟ ز بیم تاختن ناگهان برف/ گشتند ناامید همه جان‌ور ز جان/ با جان کوهسار چو پیوست جان برف/ گر کوه پشم برزده گردد به رستخیز/ کوهی ز پشم برزده آنک مکان برف/ زین سان که سر به سینه گردون نهاد باز/ خورشید پای درننهد ز آستان برف/ آتش به دست و پای فرو مرد بر حق است/ مرغ شرر چگونه پرد ز آشیان برف/ در خانه‌ها ز بس که فرو آمده برف/ نامد به حلق خانه فرو هیچ نان برف/ از نام و جامه خلق جمیل گشتی ار بدی/ از آرد یا پنبه تن ناتوان برف» در پایان این چامه بلند سخن‌گوی سخته‌گوی سپاهانی گفته است: چون برف در سخن ید بیضا نمودمی/ بیم ملالت ار نبودی در بیان برف.

زمستان؛ از خطرناکی تا زیبایی

عباس مخبر، مترجم و اسطوره‌شناس درباره وضعیت تغییر نگاه به پدیده زمستان در ادبیات از گذشته تا امروز اظهار می‌کند: در کاربرد این پدیده در ادبیات و نگاه به آن، نگاهی زیبایی‌شناختی وارد شده است که قبلا نبوده، چون در ادبیات کهن و اسطوره‌ها عموما زمستان فصلی موجب نگرانی و ناراحتی بوده است و همیشه این دلهره وجود داشته که آیا بهار دوباره خواهد آمد.

او در توضیح بیشتر می‌گوید: چون وقتی تمدن و زندگی آدم‌ها وابسته به کشاورزی باشد، طبیعی‌ است که زمستان چیز خطرناکی می‌شود. اما وقتی به دوران مدرن که دیگر آن‌طور وابستگی به کشاورزی وجود ندارد، می‌رسیم یواش یواش برف و زیبایی برف و خود تغییر فصل، جنبه‌های زیبایی‌شناختی پیدا می‌کند و این در ادبیات و هنر که عمدتا از طبقه‌های متوسط تقدیر می‌کند، برجسته می‌شود.

مخبر معتقد است که گرچه نماد زمستان برای تمدن کشاورزی است اما همچنان در ادبیات امروز هم گاه نماد شکست و بدبختی‌ است و بیان می‌کند: همچنان زمستان در شعر اخوان آن نماد سردی و شکست را دارد. در ادبیات امروز هم هنوز مثل گذشته آن جنبه‌های زمستان وجود دارد و گاهی تغییر می‌کند. اما به‌طور کلی خیلی فرق می‌کند که یک نفر زیر آفتاب بمیرد یا در برف؛ این، دو مفهوم مختلف را ایجاد می‌کند.

این اسطوره‌شناس ادامه می‌دهد: با این‌که می‌گویم زمستان پدیده‌ای‌ است که بیشتر متعلق به گذشته است اما الان هم با وجود پدیده‌هایی مثل کارتن‌خوابی که وقتی زمستان می‌شود برای‌ این افراد سخت است این درحالی است که دیگر وابستگی به کشاورزی وجود ندارد و تمدن پیشرفته و سرمایه‌داری‌ است، اما باز هم گروه‌های آسیب‌پذیر بیشتر آسیب می‌بینند. می‌توان گفت زمستان که عمده اهمیتش برای دوران دیگری بوده به ادبیات در روزگار امروز منتقل شده است.

زمستان هم به استعاره تبدیل شد

سیروس نوذری، شاعر و پژوهشگر با دیدی کلی درباره نگاه به پدیده‌های جهان خصوصا فصل زمستان در شعر بیان می‌کند: من معتقدم که اساسا هنرمند باید تلاش کند تا نگاهش به جهان بیرون نشان‌دهنده مستقیم احساسات خودش نباشد. یعنی من زمستان را از این منظر نگاه نکنم که نشان‌دهنده هوای سرد، فقر، بیچارگی و دلتنگی است.

او که معتقد است شاعر و به طور کلی هنرمند باید دنیای بیرون را آن‌طور که هست نشان دهد ادامه‌ می‌دهد: اما در شعر کلاسیک ما تقریبا چنین اتفاقی نیفتاده است و همه عناصری که در جهان بیرون هستند هنگامی معنا پیدا می‌کنند که بیان‌گر احساسات ما باشند و نه واقعیت بیرونی خودشان. احتمالا فقط در دوره سبک خراسانی قدیم شاعرانی مثل منوچهری و فرخی سیستانی توانسته بودند به این مسئله دست پیدا کنند، یعنی طبیعت را آن‌طور که بیرون هست نشان دهند. این اتفاقی بود که با آمدن سبک عراقی باز از بین رفت و همه چیز بیان‌گر احساسات درونی ما و زمستان هم به استعاره تبدیل شد، همانند همه عناصر دیگر.

نوذری همچنین اظهار می‌کند: با آمدن سبک عراقی شیوه‌ای که من از آن دفاع می‌کنم از بین رفت و در دیوان حافظ، سعدی و … زمستان، استعاره است و هیچ چیز در جایگاه واقعی خودش نیست و همه چیز بیان‌گر حالات درونی انسان است. سرو بیان‌گر قد بلند معشوق است اما خود سرو هویتی ندارد. ماه نشان‌دهنده زیبایی معشوق است اما خود به عنوان شیء بیرونی فاقد اهمیت است یعنی همه جهان به عنوان چیزهایی که وجود دارد در واقع وجود ندارد و اهمیت‌شان فقط آن‌جاست که بیان‌گر حالات درونی ما باشد، این اتفاقی‌ است که هنوز می‌افتد.

این شاعر سپس با اشاره به آمدن توضیحاتی درباره بیان غیراستعاری پدیده‌ها در نامه‌های نیما می‌گوید: نیما در نامه‌هایش توانست این مسئله را بیان کند و خودش هم توانست در برخی از شعرهایش این را نشان دهد که جهان بیرون در جایگاه واقعی خودش قرار بگیرد. البته نیما در شعرهایش این کار را انجام می‌دهد ولی خودش وارد صحنه نمی‌شود که بگوید من هم حضور دارم. مثلا در «مرگ کاکلی» خود نیما وجود ندارد و فقط می‌گوید که صبح آمدم کنار رودخانه و دیدم یک کاکلی روی یک صخره افتاده و مرده و دیگر موضع‌گیری شخصی نمی‌کند. در شعر «قو» هم همین‌طور است و شعرش توصیفی‌ است.

سیروس نوذری با بیان این‌که در شعر «زمستان»، اخوان نمی‌خواهد خود زمستان را توصیف کند، می‌افزاید: در شعر «زمستان»، زمستان نماینده جامعه در خفقان و بدون آزادی و همراه با کشتار است و حوادث کودتای سال ۱۳۳۲ را تعریف می‌کند، زمستان بهانه است برای بیان چیزی دیگر و خود ماهیت زمستان مسئله شاعر نیست. این نکته‌ای است که هنوز در شعر ایران وجود دارد. این را به عنوان عیب یا حسن نمی‌گویم، بلکه به عنوان یک ویژگی می‌گویم. اما نگاه من به شعر این است که جهان همان‌گونه که هست در شعر بیاید نه آن‌چه احساس شاعر است. اما انگار تقریبا هیچ‌کدام از شاعران معاصر متوجه تئوری‌های نیما نشده‌اند. نگاه به زمستان در شعر معاصر ایران همان نگاهی‌ است که در شعر کلاسیک وجود دارد، گرچه شاید آن‌جا بیشتر بیان حالات روحی و عاطفی‌ است و در شعر معاصر بیشتر بیان شرایط سیاسی و اجتماعی.

فاصله گرفتن از بار تیره و تار

زمستان علاوه بر شعر، از گذشته در حکایت‌ها و قصه‌ها نیز جای داشته است؛ قصه‌هایی از زمستان برای شب‌های بلند این فصل.

علیرضا محمودی‌ایرانمهر، داستان‌نویس درباره حضور زمستان در داستان‌ها می‌گوید: زمستان در آن شکل کلاسیکی که ما در آثارمان با آن روبه‌رو هستیم، استعاره‌ای از سختی، شرایط دشوار و چیزهایی‌ است که باید به ناگزیر تحمل کرد. چون وقتی به ادبیات کلاسیک هم نگاه می‌کنیم زمستان دارای چنین باری‌ است. اما با نگاه به ریشه‌های کهن‌تر می‌بینیم زمستان دارای مفاهیمی اسطوره‌ای است که امروزه گاهی استفاده از آن را در ادبیات می‌بینیم؛ اسطوره‌هایی مثل شب یلدا، تولد مهر و چهارشنبه‌سوری که ریشه‌های تاریخی عمیقی دارند که امروزه به این‌ها بیشتر توجه می‌شود. اخیرا گاهی می‌بینم که تا حدی از آن بار تیره و تار که زمستان داشته در داستان فاصله گرفته شده، که البته این برداشت من است.

او همچنین با بیان این‌که تاثیر غرب بیشتر تاثیر صوری‌ است تا فکری، درباره تاثیر فرهنگ و ادبیات غرب بر استفاده از زمستان در ادبیات اظهار می‌کند: ممکن است از آن فرم داستان‌های غربی استفاده کنیم که فراوان هم می‌کنیم، چون اصلا ادبیات مدرن در اروپا پیدا شده و نوشتن داستان اصلا پیروی کردن از آن است، اما از نظر فکری دریافت‌هایی که وجود دارد بیشتر وابسته به دریافت‌های بومی خودمان است و وقتی به مغز و ریشه کار نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نویسندگان ما با این‌که شاید بیشتر از فرم‌های غربی استفاده کنند اما نگاه‌شان بیشتر به فرهنگی‌ است که در آن رشد کرده‌ و به آن وابسته‌اند تا یک دریافت غربی.

این داستان‌نویس از نمونه‌های ماندگار زمستان در داستان، به آثار هاروکی موراکامی اشاره و بیان می‌کند: نمونه بسیار فراموش‌نشدنی زمستان برای من «جنگل نروژی» هوراکی موراکامی است که چند اشاره فوق‌العاده به زمستان دارد و البته کتاب «شکار گوسفند وحشی» او که در هر دو این‌ها شخصیت داستان به یک منطقه زمستانی و برفی می‌رود و در آن‌جا اتفاقاتی برایش می‌افتد و آن‌جاست که زمستان حالتی کاملا معنوی به خودش می‌گیرد، همچنین می‌توانیم دریافتی خیلی خیلی شخصی از زمستان را در آثار موراکامی ببینیم.

برچسب ها

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “شعر درباره زمستان و برف/ در ستایش و نکوهش «فصل سرد»”

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید