آخرین خبر

مقایسه آثار تاریخی ایران و ایتالیا، به گریه‌ام انداخت + عکس

پژمان تدین، ابداع کننده نقاشی‌های آهنگین، از تاثیر فرهنگ، هنر و معماری ایرانی بر تابلوهای خود گفت و این‌که قصد دارد این شیوه هنری را به ثبت جهانی برساند.

مهدی یاورمنش- مهدی درستی: این روزها نمایشگاهی نقاشی در نگارخانه شهر آوا (موزه موسیقی) برپا شده است که علاوه بر رنگ و نقش، تماشاگران خود را به نوا و نغمه هم دعوت می‌کند. در این نمایشگاه، نه تنها کسی شما را از دست زدن به تابلوها نهی نمی‌کند، بلکه تشویق هم می‌شوید تا انگشتان خود را بر سیم‌های کار شده روی بوم چوبی آثار بلغزانید و نوایی را کوک کنید.

این نقاشی‌های موزیکال (آهنگین)، ابداع پژمان تدین است؛ نقاش و موسیقی‌دانی ایرانی که در ایتالیا سکونت دارد. نمایشگاه نقاشی‌های موسیقایی این هنرمند با همکاری اداره کل فرهنگی امور فرهنگی ایرانیان خارج از کشور، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا برپا شده است.

تابلوهای آهنگین پژمان تدین، تلفیقی از نقاشی و موسیقی است که ریشه در آموخته‌های هنری کودکی او و تجربه‌های نوآورانه سال‌های اخیرش دارد. در گفت‌و‌گویی که در کافه خبر با این هنرمند ۳۹ ساله انجام دادیم، همین سیر زندگی و هنری‌اش را مرور کردیم.

در تابلوهای نقاشی خود که آهنگین هم هستند، عناصر هنری و زیبایی شناسی ایرانی در ترکیب بندی، طراحی، رنگ‌آمیزی و … بسیار پر رنگ به چشم می‌آیند. این گرایش از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

بخش عمده آن از کودکی‌ام می‌آید. در محله ای نزدیک میدان نقش‌جهان بزرگ شدم و تحصیلاتم را در همان محل گذراندم و همیشه از همان کودکی علاقه شدیدی به گنبد بزرگ و زیبای مسجدهای میدان داشتم. علاقه داشتم تا آن بالا را ببینم و بالاخره در دوره‌ای که مرمت کاشی می‌کردم، توانستم آنجا را مشاهده کنم و محو زیبایی‌های معماری این مکان بودم. رنگ گنبدها و معماری این مساجد همیشه در ذهنم بود تا زمانی که نقاشی را شروع کردم.

یعنی تمام این گرایش و رویکرد به قبل از تحصیل هنری در دانشگاه برمی‌گردد؟

نه همه آن. اما ابتدا باید بگویم من در ایران رشته کشاورزی را در دانشگاه خوراسگان خواندم و یادم هستم که ابتدا قدری به رشته ام علاقه داشتم ولی به مرور زمان همان علاقه هم از بین رفت و من همیشه در ته کلا‌س‌ها مشغول مطالعه کتب تاریخ هنری و موسیقی بودم. بزرگ‌ترین شانسی که من داشتم نقاش بودن پدربزرگم بود، او دنباله رو سبک کمال الملک بود و رئالیستی کار می‌کرد و برای من کلاس نقاشی می‌گذاشت.

اما قبل از آن من در کلاس های استاد نصر و آقای دعوتی شرکت می‌کردم و در این کلاس‌ها سبک رئالیستی را آموخته بودم، یادم هست که در آن زمان شبیه بودن نقاشی به واقعیت بسیار اهمیت داشت. من در سن ۱۶ ‌سالگی یک نقاشی از گنبد چهارباغ کشیدم که مثل یک عکس واقعی بود. تا اینکه یک روز از این همه سختی و زحمت خسته شدم و دیگر نقاشی پاسخ‌گوی آن نیاز من نبود.

و رفتید سراغ سبک‌های دیگر نقاشی؟

نه تنها دیگر سبک رئال لذتی برایم نداشت، بلکه از نقاشی هم فاصله گرفتم و در نتیجه به دنبال موسیقی رفتم. پدرم در خانه سنتوری داشت که هیچ وقت نمی‌زد و من با آن بازی می‌کردم. پدرم همیشه می‌گفت عاشق سه‌تار است و علاقه داشت که من هم روزی سه‌تار بزنم. او همیشه شجریان گوش می‌کرد و همه اینها سبب علاقه من به موسیقی شد. من در ۱۸ سالگی سه‌تار خریدم و با یکی از دوستانم به نام مهدی کیوان شروع کردیم به یادگیری. سپس با او نزد استاد بهروز همتی در تهران شاگردی کردیم که شاگرد استاد علیزاده بود.

اما نقاشی و هنرهای تجسمی را رها نکردید.

بعد از دانشگاه به سربازی رفتم و چون با آثار هنرمندان ایتالیایی آشنا شده بودم، خیلی به آثار میکل آنژ و داوینچی علاقه پیدا کردم و دوست داشتم که به شهر آنها فلورانس بروم. استاد میخک بسیار در رفتن من به ایتالیا نقش داشت و من را با سبک های نقاشی و هنری آنجا آشنا کرد. زبان ایتالیایی را در اصفهان خواندم که خیلی پیشرفت نکردم. وقتی در سفارت امتحان دادم، خیلی بد صحبت کردم، با این‌حال مسئول سفارت که علاقه شدید من را برای رفتن به ایتالیا دید، اجازه رفتنم را داد.

چه سالی؟

حدود سال۱۳۸۲ بود.

به همان فلورانس رفتید؟

من پذیرش زبان از دانشگاه فلورانس داشتم و بعد از چندسال تحصیل در این شهر به رم رفتم که به دلیل پایتخت بودن سطح علمی و دانشی بالاتری نسبت به کلاس‌های فلورانس داشت. یادم هست وقتی وارد شهر رم شدم از دیدن آثار تاریخی گریه کردم. عظمت آثار و بناهای تاریخی من را مجذوب کرد.

شما که ساکن اصفهان با آن همه بنای تاریخی بودید، چرا باید گریه کنید؟

درد ویران شدن آثار باستانی در ایران و مقایسه آن‌ها با آن چه درایتالیا می‌دیدم، من را ناراحت کرد. البته همه‌اش ناشی از بی توجهی خودمان و مسوولان به آثار باستانی نیست، بخشی از آن برمی‌گردد به این که در اروپا و ایتالیا، آثار و بناها بیشتر سنگی هستند و ماندگاری بیشتری دارند.

در ایتالیا نقاشی خواندید؟

بله، اما به دلیل بی تجربگی، ضعف در زبان ایتالیایی و نداشتن راهنما، بورس تحصیلی رشته نقاشی را از دست دادم و از نظر مالی دچار مشکل شدم و شروع کردم به نقاشی کشیدن رئال و فروختن آن‌ها در خیابان که درآمد خوبی هم داشت و این جوری توانستم به درسم ادامه دهم.

با وجود ضعیف بودن زبان ایتالیایی، چگونه از پس درس‌ها برآمدید؟

این جا بود که موسیقی کمکم کرد. زمانی که به دلیل بلد نبودن زبان، اوضاع امتحاناتم در رشته نقاشی بد بود، اساتید وقتی می‌فهمیدن من موزیسین هستم و برایشان ساز می‌زدم، به من نمره می‌دادند.

چون تابلوهای شما ترکیبی از موسیقی و نقاشی است، خیلی اصرار دارم بدانم این دو هنر را چطور پا به‌پای هم ادامه دادید. در مدت تحصیل نقاشی، آیا موسیقی هم می‌آموختید؟

بله. در سوئیس به کلاس های زنده‌یاد محمدرضا لطفی می‌رفتم و با ایشان آموزش تار را شروع کردم و استاد، اصول مضراب را با من کار ‌کرد. با این‌حال بعد از مدتی احساس کردم که موسیقی سنتی هم جوابگوی نیازهای من نیست که البته اشتباه می‌اندیشیدم و این استاد لطفی بود که من را آگاه کرد و فهمیدم که چارچوب‌بندی‌هایی که برایم در موسیقی تنگ می‌آید، از تفکر خودم است و باید خودم را تغییر بدهم.

موسیقی غربی را هم آموزش دیدید؟

بعد از تمام کردن آکادمیک آموزش نقاشی، به کلاس‌های شناخت هارمونی و موسیقی غربی رفتم؛ مانند نواختن پیانو. نزد استاد کامران خاشع شاگردی کردم و با استاد پرنیکوف معروف هم آشنا شدم. بعد از یک سال به دلیل مشغله و دوست نداشتن موسیقی غربی، مدرسه را رها کردم و البته اصول اولیه که مدنظرم بود را آموخته بودم.

شما گویا دائم بین موسیقی و نقاشی در رفت و آمد بوده‌اید.

(با خنده)، بله همین طور است. وقتی درسم را تمام کردم، آموزش موسیقی ایرانی به نوازندگان و علاقه‌مندان ایتالیایی را شروع کردم. در حال حاضر حدود ۴۰ شاگرد دارم و به جرات می‌توانم بگویم اولین ایرانی که ارکستر و گروه کر با سازهای ایرانی و نوازندگان تمام ایتالیایی دارد، من هستم؛ سازهایی چون سه تار، نی، تار، عود، دف و تنبک،کار می‌کنیم.

این رفت‌و‌آمد و بده بستان بین موسیقی و نقاشی، آخر شما را به خلق تابلوهای آهنگین کشاند. درست است؟

یک سری مباحث تئوریک هم نقش داشت. من از زمان شروع موسیقی و کنار گذاشتن نقاشی شروع به خواندن درباره فلسفه و تاریخ نقاشی کردم و سپس «کتاب معنویت در هنر» را خواندم که اهداف نقاشی را توضیح می‌دهد و بعد از آن کتاب من شروع به کشیدن نقاشی‌هایی کردم که درباره موسیقی صحبت می‌کرد؛ مانند کشیدن نقاشی برای قطعه «ترکمن» استاد علیزاده.

در موسیقی، فلسفه شیدایی و خراش هست و این مسئله که بدن تبدیل به ساز می‌شود؛ این‌که باید خود را رها کرد در موسیقی، برای من بسیار جذاب آمد. من در نقاشی هم این موضوع را دیدم و مخصوصا مینیاتور ایرانی که هم موسیقی را در خود دارد و هم شکل سازها را. من موسیقی را در نقاشی غیررئال هم مشاهد کردم. این نخستین پلی بود که بین موسیقی و نقاشی زدم.

طرح و ایده نقاشی‌های آهنگین چه زمانی در ذهن شما زده شد؟

حدود چهار سال پیش اتفاقی یک سیم سه‌تارم را که پاره شده بود، به یکی از تابلو هایم که چوبی بود وصل کردم و صدای خوبی از آن گرفتم. این اولین تابلوی صدا‌دار من بود و تصمیم گرفتم ایده‌ام را گسترش دهم.

گویا این ایده تا ساخت صدها تابلو گسترش یافته است؟

تا الان حدود  ۵۰۰ تابلو کار کرده‌ام که بیشترشان نیز با سیم هستند.

چرا سراغ سازهای غیر سیمی نرفتید؟

چون هدف من این بود که آثارم نقاشی باشد نه مجسمه‌سازی زیرا که اگر ساز بادی یا کوبه‌ای باشد، باید اثر حجم پیدا کند که من این را نمی‌خواستم بلکه هدفم تخت بودن تابلو بود. در واقع من اصلا نمی‌خواهم که مخاطب این تابلوها را اثری در عرصه موسیقی ببیند، بلکه دوست دارم با آن‌ها به عنوان نقاشی مواجه شود.

و چرا روی چوب نقاشی می‌کنید و نه ماده ای دیگر؟

من روی پارچه و بوم نقاشی هم امتحان کردم اما این چوب است که ارتعاش صدا را به خوبی برمی‌گرداند و باعث زیبایی کار می‌شود.

چه روندی را در پدید آوردن این آثار طی می‌کنید؟

من ابتدا نقاشی را طراحی می‌کنم و سپس موسیقی را متناسب به آن اضافه می‌کنم.

همه نقاشی‌های شما سمبولیک است؟

همیشه نه، بلکه مینیمال و رئالیستی هم دارم. همچنین موسیقی قرون وسطایی و سنتی ایران را در این تابلو‌ها کار کرده ام.

مثل این که حرکت مدام بین هنرها، سبک‌ها و مکتب‌های هنری متنوع هم راه و هم هدف اصلی شماست.

من همیشه عاشق پل زدن بین انواع هنرها به خصوص سبک های نقاشی و موسیقی هستم و متاسفانه در ایران هیچ هماهنگی بین این دو هنر در بین نقاش ها و موزیسن ها نیست.

ببینید در تاریخ ایران، بین این دو هنر همیشه یک ارتباطی بوده است. متاسفانه بیشتر جاها و مواقع، مینیاتور های ما که درباره سازهای ایرانی است، سانسور شده‌اند. در واقع رابطه مستقیمی بین نقاشی و بخش موسیقایی آثار مینیاتور برقرار است.

شما تاکید دارید این تابلوهای آهنگین شما را باید یک اثر نقاشی دانست؛ در حالی که کارکرد ساز را هم دارند. چرا این تاکید را دارید؟

چون مهم آن هماهنگی و تاثیر بخشی اثر است. این تابلوها ساز نیستند که با آن‌ها قطعه‌ای را بنوازیم. کوک دارند، اما هدف به صدا درآوردن سیم هایی است که روی یک اثر نقاشی سوار شده‌اند.

ما سازهای دیگر سیمی هم داریم. چرا تابلوهای شما بیشتر سنتور است؟

استفاده از طرح سنتور به دلیل مسئله تکنیکی کار است. البته ساز چنگ را نیز به کاربردم که یک ساز کاملا ایرانی است و در دوره هخامنشیان رواج زیادی داشته و گروه‌های بزرگ چنگ نواز داشته‌ایم.

دوباره برمی‌گردم به پرسش نخست گفت‌و‌گو. معماری آثار تاریخی اصفهان در ترکیب بندی و رنگ آمیزی تابلوهای شما خودنمایی می کند. در این باره توضیح دهید.

مهم‌ترین تاثیر معماری ایرانی در آثار من رنگ است؛ مخصوصا رنگ فیروزه‌ای که اصیل‌ترین رنگ ایرانی است و در کنار سفید و اخرایی قرار می‌گیرد.

به عنوان آخرین پرسش، آیا برای ثبت این نوع تابلوهای نقاشی اقدامی کرده‌اید؟

در ابتالیا پیشنهاد ثبت این اثر را به من دادند که جواب منفی شنیدند. دوست دارم اول در ایران این سبک را ثبت کنم.

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “مقایسه آثار تاریخی ایران و ایتالیا، به گریه‌ام انداخت + عکس”

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید