تفاوت حمایت شهرام ناظری و شجریان از پسرانشان

آوای ایرانیان: حافظ ناظری قرار است ۱۲ و ۱۳ شهریور ماه در تالار وزارت کشور به همراه پدرش به صحنه رود.حضور حافظ ناظری و نقدهای تندی که میان وی و برخی از موسیقیدانان در سال گذشته شکل گرفت باعث شد که این هنرمند جوان شعله انتقاد خود را کمی پایین بکشد و با زبان نرمتری در رسانه ها سخن بگوید،هر چند محتوای حرف های گذشته مثل سابق است.
برخی می گویند که شهرام ناظری برای این به همراه پسر به صحنه می رود که از اعتبار خود برای او خرج کند،البته اشکال هم ندارد،چرا که محمدرضا شجریان نیز طی سالها همایون را به مردم معرفی کرد و تا سالها به عنوان پدر نیز از وی حمایت کرد.تفاوت این حمایت ها نیز به این بر می گردد که شجریان بسیار زیرک است و زیرکانه حمایت کرد و خود همایون نیز باهوش بود و مقابل اساتید ایستادگی نکرد تا وی را کامل پذیرفتند و هنو هم اعتدال و میانه روی را در جامعه سنتی ایران حفظ می کند.شاید بخاطر همین است که اگر کسی هم علیه برخی از آثار همایون شجریان انتقاد کند،پیکان تیز انتقاد به سمت آهنگساز است نه خواننده و اغلب یک اصطلاح جالب درباره وی بکار می برند که «یکی همایون را از دست فلانی نجات دهد»، انگار که طفل خردسالی است که قوه تصمیم گیری و تعقل ندارد!
حافظ ناظری
اما حافظ ناظری اما درباره پشتوانه خانوادگیخود در شکلگیری چنین رفتاری به ایسنا گفته است: این موضوع چند جنبه دارد؛ یک وقتی انسانی در مقابلتان قرار میگیرد که فقط با نگاهش در شما انقلابی برپا میشود. گاهی هم یک نفر بدترین فحشها را هم به شما بدهد، به او میخندید. چیزهایی که این دوستان به من میگویند، هیچ تأثیری در من ندارد. خندهام میگیرد. گاهی جوابشان را میدهم. مثلا میگویند، اثرم «آسانسوری» و «کافهای» است. بعضی گفتهاند در شاخهی «نیوایج» قرار میگیرد. در صورتی که این اثر توسط کمپانی سونی و در بخش «سونی کلاسیک» منتشر شده است. روسای موسیقی جهان گفتهاند، این اثر باید در بخش کلاسیک منتشر شود. حرف آن بزرگان برای من مهمتر است. خودشان هم نمیدانند چه میگویند. صحبتهای خودشان را نقض میکنند. مثلا میگویند، موسیقی «حافظ» در بخش «کلاسیک سنتی» است.
وی افزوده است: موسیقی «کلاسیک سنتی» تعریفش چیست؟ یعنی باخ، هایدن، موتسارت، بتهوون و … پس اگر موسیقی من کلاسیک سنتی است، هم ردیف موتسارت و بتهوون قرار میگیرد. پس دیگر آسانسور و کافه کدام قسمت است؟ چه جوابی بدهم؟ اصلا موسیقی آسانسوری چیست؟ اگر سمفونی ۵ بتهوون را در آسانسور بگذارید، همه کیف میکنند. چرا اشکال دارد که موسیقی را بگذارند در آسانسور؟ همهی موسیقیها میتوانند آسانسوری باشند. من اگر در خانهام یک آسانسور داشتم، تکنوازی استاد شهنازی را در آن میگذاشتم. خیلی هم زیبا است.
خیلی وقتها، این دستهبندیها در کشور ما مُد شده است. هر هنرمندی میخواهد به هنرمند دیگری فحش دهد، میگوید فلانی موسیقی پاپ کار میکند، اصلا نمیداند کلاسیک چیست و از همین حرفها …
وی در ادامه به این موضوع پرداخته که ایرانی علیه ایران است و بسیاری از انتقادها حرف آدمهای بیکار است، ناظری گفته است :چون مردم کار ندارند، حرفهایشان همین چیزهاست. تا وقتی عشق وجود ندارد، همین است. با خودشان نمیگویند که حالا یک اثری تولید شده، گل کرده و به دل مردم راه پیدا کرده است. به شما چه ربطی دارد، این پاپ است یا سنتی؟ سطحش پایین است؟ شما یکی بساز، چرا موضع میگیری؟ چون از سیدیهای تو پنج عدد هم نمیخرند، اینطوری صحبت میکنی؟ به کسی که موفق شده است، تبریک بگویید. حالا میخواهید، نقد کنید مثلا بگویید تمرکزت را در این قسمت بیشتر کن. نقد حقیقی انجام دهید. وقتی عشق نیست یا همسو میشویم یا طبق سیستم تنبلبازی ایران میگوییم، چون موفق نشدم، میکوبمش! این روند، ایران را نابود میکند.
فرزند شهرام ناظری گفته : متأسفانه ما در فرهنگی زندگی میکنیم که با تمام خوبیهایش یک مشکل بزرگ دارد که اگر آسیبشناسی نشود، به نسل جوان و آیندهی ایران لطمه میزند. ما تنها فرهنگی هستیم که علیه یکدیگریم، یعنی ایران علیه ایران. هیچ کسی چنین چیزی ندیده است. ما به خودمان فحش میدهیم. مثلا یک نفر جایزهی سینمایی بزرگ میبرد، میگویند پارتیبازی کرده و سیاسی بوده است. این فیلم یک قران نمیارزد. یک نفر نمیگوید که آن شخص پرچم ایران را بالا برده است. حداقل بگذارید خارجیها فحش دهند. آنها هیچی نمیگویند ما خودمان فحش میدهیم. این معضلی است که گریبان آلبوم موسیقی «ناگفته» را هم گرفت. بعد از اینکه این اثر، شماره یک جهان شد، به جای آنکه بگویند یک جوان ایرانی برای اولینبار این کار را کرده است، حمله کردند و تبریک هم نگفتند. ای کاش حداقل میگفتند، مثلا آن بخشش را بد زدی یا بد خواندی. همه با هم بد هستیم و هیچ کسی از موفقیت دیگری خوشحال نمیشود.
اینجا مردم از رسانههای جمعی درست استفاده نمیکنند. اینترنت برای این نیست که مردم در کار هم فضولی کنند، بلکه برای این است که ارتباط جهانی بهوجود آید. مثلا اگر من در آمریکا هستم، بدانم در ایران چه رویداد فرهنگی رخ داده، اما اینجا اینترنت برای این است که مثلا برخی با فلان ماشین عکس بیندازند و منتشر کنند. فکر میکنم اگر نهادهای فرهنگی ایران در این زمینه اقدامی نکنند، عاقبت بدی خواهد داشت. وقتی شما اجازه نمیدهید تا دو استاد ریشسفید موسیقی کشور چراغی را در دل یکسری جوان روشن کنند، چه توقعی دارید؟ جوانان هم یک طور دیگر سرشان را گرم میکنند. مدل مویشان فلان میشود و …
وی در بخش دیگری از صحبت های درباره این موضوع که در ایران نقد جدی وجود ندارد نیز گفته: نمیگویم کارهای دیگر لیاقت نقد شدن ندارند، اما وقتی کاری به فضای علمی وارد میشود، شرایط تفاوت میکند. اگر من الان برای شما تکنوازی سهتار انجام دهم، شما خیلی نمیتوانید آن را نقد کنید. «ناگفته» تنها اثر موسیقی در جهان است که این تعداد برندهی جایزه «گرمی» در آن هستند. بعد میآیند و میگویند «کدام ستاره؟ “ذاکر حسین” تنها ستارهی این اثر است». باید بگویم آقای محترم! شما تا به حال در بنگلادش هم یک شکلات جایزه نگرفتهاید. چطور میآیید و یک ستاره را نقد میکنید. اگر اینها ستاره نیستند، پس شما چه هستید؟ من اینها را با غصه میگویم و دلم میسوزد.
و اما آلبوم جدید حافظ ناظری گفته که: یک آشی پختهام … «بمب اتم» آن اثرم است. من خیلی زحمت کشیدهام. روزی ۲۰ ساعت کار میکنم. بیشتر از سه ساعت نمیخوابم. حس میکنم یک بچهی کلاس چهارم دبستانم که هیچ است، در جهان اما آرزویش رسیدن به بزرگترین قلههای جهان است. زمان دانشجوییام در آمریکا از دو کمپانی آلبوم میخریدیم. هربار که سیدی «سونی» را بلند میکردم با خودم میگفتم، یعنی میشود، یک روز عکس یک ایرانی زیر این لوگو قرار گیرد؟ شرکتی که بزرگترین آثار جهان از آن بیرون آمده؟ دو سال بعد این اتفاق برای خوم افتاد و من فکر کردم با این رویداد در ایران انقلابی میشود؛ نه برای من بلکه برای ایران تا آدمهایی که اسم ایران را درست تلفظ نمیکنند، بیشتر با فرهنگ مولانا و حافظ آشنا شوند؛ اما همهچیز به هیچ تبدیل شد. حتی اگر از من بدشان میآمد، نمیتوانستند که این رخداد را نادیده بگیرند. این را باید کجا گفت؟
و اما کنسرتی که در پیش راه دارد را اینگونه قضاوت می کند که این کنسرتها برگزار میشود، خودتان ببینید چه میشود. میگویند، ساز زدن بلد نیست، خارج میخواند و … میدانم اینطور میشود. حالا چه کار کنم؟ دیگر ایران نیایم؟ نه؛ من کتک هم بخورم، ایران میآیم. مگر چه کارهام؟ میخواهم زندگی عوض کنم؟ بعضی هنرمندان یک چهارمضراب ساختهاند، فکر میکنند چه کار کردهاند، عمل قلب باز کردهاید؟! خانوادهای را نجات دادید؟! حالا یک چهارمضراب هم ساختید، فکر کردید، نیچهای، گوتهای، چیزی هستید؟ من همش دارم به آینده فکر میکنم. به بعدی و بعدی …
وی در پایان مصاحبه ای که با ایسنا داشته گفته است: مثل یک جنگجو، یک تنه میایستم. دو سال فرصت دهید، ببینید چه تغییری در فضای ایران بهوجود میآورم. هم زورش را دارم، هم سواد و هم بینش آن را. فقط دو سال زنده بمانم، ببینید چه میکنم. ما هستیم. شاید توجهی که در خارج از ایران به من میشود، ۵۰ برابر باشد؛ اما عشقی به این خاک و آدمهای آن دارم که اگر در صورتم هم بزنند، میگویم این طرف را هم بزن. تا جان در بدن هست و نفس در سینه، خواهم جنگید.
منبع: آوای ایرانیان
برچسب ها آوای ایرانآوای ایرانیآوای ایرانیاناخبار موسیقیاخبار موسیقی ایران و جهاناخبار موسیقی سنتیخبرگزاری آوای ایرانیانشجران و پسرششهرام ناظری و پسرشکنسرتکنسرت موسیقیمحمدرضا شجریانموسیقیموسیقی اصیلموسیقی ایرانیموسیقی ایرانیانموسیقی پاپموسیقی سنتیموسیقی ماهمایون شجریان
0 دیدگاه در “تفاوت حمایت شهرام ناظری و شجریان از پسرانشان”