نگاهی به فیلم «هوک»؛ اجرایی ضعیف از ایدهای خوب
به گزارش آوای ایرانیان، فیلم «هوک» دومین ساخته حسین ریگی، فیلمساز اهل سیستان و بلوچستان، در جشنواره فیلم فجر است که برای ادای دین، فیلمی در اقلیم زادگاهش ساخته است. مهدی تراببیگی نویسنده فیلم دلپذیر بدون قرار قبلی، نویسنده هوک است. این فیلم از محصولات بنیاد سینمایی فارابی با تهیهکنندگی علی آشتیانیپور(تهیهکننده فیلمهای نقاب و دختری به نام تندر) است.
*قصه«هوک»
«هوک» داستان شیرهان، پسر عاشق بوکس است که با راهنماییها و تشویق برادرش میرهان میخواهد قهرمان بوکس شود. اما روزی برای برادرش اتفاقی ناگوار میافتد که برای شیرهان گران تمام میشود. او برای تحقق رویای برادرش با انگیزه بوکس را ادامه میدهد اما با یک اتفاق متزلزل میشود.
با خواندن خلاصه داستان و دیدن سکانسهای ابتدایی فیلم، انتظار میرود با فیلمی در حال و هوای فیلم هندی موفق دنگال با بازی امیرخان رو به رو بوده و با توجه به درخشش دانیال شهبخش در بوکس ایران و جهان(قهرمان جوان رشته بوکس اهل سیستان و بلوچستان) قرار است شاهد شکلگیری و بالندگی یک کودک با استعداد در شرایط سخت و امکانات کم باشیم، اما اینگونه نیست و فیلم روایت دیگری دارد که در نهایت به یک فیلم تلویزیونی شبیه است.
*یکدست نبودن فیلم
«هوک» دو پاره است. نیمه اول تا زمانی کودکی های شیرهان و رابطه صمیمیاش با بردار بزرگتر و نیمه دوم بعد از پرش زمانی به جلو و بزرگ شدن شیرهان. در ابتدای نیمه اول فیلم، همه چیز خوبست، داستان به خوبی تعریف میشود؛ شخصیت دو برادر در حال شکلگیری است و مخاطب شاهد یک رابطه برادری ناب و زیباست. شیرهان که پدرش را در دریا از دست داده با برادر بزرگش هرروز به ساحل میروند و در دریا تمرین نفسگیری میکنند. قابهای زیبا و چشمنوازی از طبیعت چابهار و استان سیستان و بلوچستان به تصویر در آمدهاند که فقط برای زیبایی نیستند و کارکرد دارند. علیرضا جعفری در نقش میرهان، به نسبت خوب بازی کردهاست. بازیگر نقش کودکیهای شیرو هم، پسر با استعدادی است و یکی از بهترین بازیهای فیلم متعلق به اوست.
در نیمه دوم فیلم، هم قصه دچار یک فقدان شده و شخصیت میرهان را تا حد زیادی از دست داده و به تبع آن دیگر خبری از برادرانگیهای زیبای بین شیرهان و میرهان نیست و هم بازی بازیگران بسیار افت پیدا میکند. بازیگر دوران بزرگسالی شیرهان اصلا مانند کودکیاش گرم و تاثیرگذار بازی نمیکند و کنشهایش بیشتر به یک نابازیگر شباهت دارد. نابازیگری که چندان نمیتواند مخاطب را با خود همدل و همراه کند.
از طرف دیگر بازیگران باتجربه تری مثل امیر جعفری و امیرمهدی ژوله هم یکی از بدترین بازیهای عمرشان را ارائه میدهند و حتی فیلمنامه هم دچار افت شده و استحکام نیمه اول را ندارد.اتصال این دو بازیگر به روایت و قصه فیلم«هوک» شبیه به کلاژی(تکه چسبانی) بدقواره است که تمام ترکیببندی چشمنواز فیلم را از هم میپاشد.
هیچکدام از شخصیتها به جز میرهان که مختصات مشخصی دارد، خوب تعریف نشدهاند، حتی شیرهان که نقش اصلی فیلم است. او با استعداد است، عاشق بوکس و برادرش است، مودب است و از برادرش حرفشنوی دارد، با آسیب برادرش به هم میریزد اما خودش را بازیابی میکند و با انگیزه ادامه میدهد تا اینجا درست و روان اما از اینجا به بعد که اتفاقا زمان فیلم به جلو رفته و بازیگر نقش شیرهان تغییر کرده، شخصیت او دیگر به روانی قبل نیست و رفتارهایش منطقی نیستند.
فیلم پر از تکهها و نشانههای رها شدهایست که بیاستفاده ماندهاند و کمکی به پیشبرد داستان نمیکنند. برای لو نرفتن قصه فیلم به مثالهای متعددی از این دست اشاره بیشتری نمیکنیم.
حرف اینست که اگر قرار است یکسری اتفاقات و نشانهها و حتی مکانها در فیلم بیاثر باشند چرا باید آنها را در سکانسهای مهم جای دهیم؟ این دست مسائل با یک کارگردانی خوب قابل حل است.
*بازیهای ضعیف و ایدههایی که در عمل در نیامده است
شخصیت حمزه با بازی امیرجعفری و دلال با بازی امیرمهدی ژوله پتانسیل این را داشتند که شخصیتهای جذاب و ماندگاری شوند؛ اما بازی بد جعفری و ژوله مخصوصا در بخش شبیهسازی لهجه، بدترین ضربه را به این نقشها وارد کردهاست. حمزه که مربی و به نوعی مرشد شیرهان است، خودش داغدیده و با بخشش و رضایت نسبت به قاتل فرزندش، به شخص مورد اعتماد شهر تبدیل شدهاست. او باشگاه بوکس دارد ولی تنها بوکس یاد نمیدهد بلکه پهلوانی میآموزد. این نگاه در نظر، ایده جالبی است که اصلا به عمل در نیامدهاست. جعفری نمیتواند به سبک فیلمهای ورزشی موفق مثل مک فارلند(با بازی کوین کاستنر) یک مربی انگیزشی و به یادماندنی شود. او در بعضی صحنهها یکدفعه از راه میرسد و با آن لهجه عجیب که مدام تغییر میکند، توضیحاتی به شیرهان میدهد و محو میشود. در میدان مسابقه هم تنها نگاه میکند و فقط دو جمله میگوید که همین جملات نه تنها تاثیری بر مخاطب نمیگذارد، حتی موقعیتی کمیک و طنز را شکل میدهد.
بازی امیرمهدی ژوله هم در نقش دلال خوب نیست. او در لهجه پریشان است و گاهی یادش میرود که باید با لهجه حرف بزند. مشخص نیست که کارگردان در سبک بازی ژوله چه دیده که او را برای این نقش انتخاب کردهاست.
از سوی دیگر انگار کارگردان با فضای بوکس غریبه است و نمیتواند سکانسهای مربوط به رینگ بوکس و مسابقه و اتفاقات پشت پرده مسابقات آزاد بوکس را خوب فضاسازی کند. (فیلم مرد سیندرلایی با بازی راسل کرو را به یاد بیاورید که چگونه مخاطب میتواند بدون خستگی به تماشای بوکس بنشیند. در مرد سیندرلایی بوکس فراتر از یک مسابقه است.) و این برای فیلمی که به نوعی درباره بوکس است، نکته منفی تلقی میشود.
«هوک» یکی دیگر از آن فیلمهاییست که درونمایهای دوستداشتنی دارد که در اجرا حیف شدهاست. شاید اگر بازیها بهتر بود و کمی از آشفتگی روایت کم میشد، بازنمایی دقیقتری از ایده مورد نظر شکل میگرفت.
*توفیق مهم «هوک»/ تصویری تازه از اقلیم و فرهنگی دوست داشتنی
رویا تیموریان به عنوان بازیگری غیر بومی به خوبی توانسته به جای یک مادر داغدیده و رنج کشیده بلوچی بنشیند و به خوبی هم از پس لهجه برآمدهاست.
در نهایت میتوان گفت، «هوک» شاید یک اثر موفق سینمایی نباشد اما برای ارائه تصاویر زیبا و چشمنواز از اقلیم کمتر دیده شده سیستان و بلوچستان و اشاره به پتانسیل بالای این خطه در قهرمانپروری و پهلوانمآبی و همچنین تاکید بر اهمیت خانواده و رابطه برادری، قدمهای جدی برداشته است. با اینکه از منظر زیباشناختی و سینمایی هوک توفیقات چشمگیری نداشته است اما کارگردان فیلم توانسته تصویر متفاوتی از سیستان و بلوچستان ارائه دهد و شاید این مسیر تازهای در نگاه سینماگران به این جغرافیا و فرهنگ زیبا و دوست داشتنی باز کند.
برچسب ها جشنواره فیلم فجرفیلم هوک
- قبلی جزئیاتی از جدیدترین سریال امنیتی تلویزیون/ طالبی: ۷ پرونده کلان اقتصادی در «هفت سر اژدها» بررسی میشود
- بعدی جدول نمایش فیلمهای کوتاه جشنواره فیلم فجر منتشر شد
0 دیدگاه در “نگاهی به فیلم «هوک»؛ اجرایی ضعیف از ایدهای خوب”