آخرین خبر

هنر و ارتباط آن با معنویات (قسمت سوم)

خبرگزاری آوای ایرانیان: دکتر جهاندار مهرافشا:

هنر و ارتباط آن با معنویات قسمت سوم

به نام خدا جامع جمیع صفات

ایدئولوژی معنوی و مذهبی در فرهنگ و هنر – غروب و افول ایدئولوژی های دیگر در این خصوص

از آغاز تاریخ فکری و فلسفی ایده هنری و چیزی به چشم جان توان دید آشکارا مطرح بوده است از دید یونانی ها و وارثان هوشمندشان ایده های هنری و فرهنگی صورت معقول حقیقی و کامل انگاشته می شده اند در حالی که جز و جزئی ناکامل و فقط پدیدار و ناحقیقی به شمار می آمده اند. نظریه ایده های فرهنگی – هنری از همان ابتدای شکل گیریش در ریاضیات فیثاغورثی و اندیشه های سقراطی به محسوس یعنی واقعیت متحقق و بی واسطه با دیده ی شک و گمان نگریسته می شده است. لذا فیثاغورث اثبات قضیه خود را در هیچ مثلث نمود یافته ی مادی حقیقی نمی یابد و بنابراین هر شکل واقعی دیگری جز کپی تقریبی از تصویر ذهنی از مثلث کامل که با چشم جان دیدنی است از ایده ی مثلث او کامل نبود. این ضعف به دلیل عدم ارتباط معنوی بود فرضیه ی ایده ها بی هم آورد جویی نماند و حتی افلاطون نیز همواره بر استنتاجات این نظریه پافشاری نمی کرد. لیکن علی رغم این نایقینی زودرس اقتدار ایده ها دوام یافت تا جایی که ارسطوی مرتد و نقاد خواست ثابت کند که صور مهم تر از ماده بی شکل هستند یعنی آنکه صور حقایق عزلی تغییر ناپذیری هستند که به عنوان جواهر آفریننده ی مستقل از چیزهای جزئی هستی وجود دارند. توجه کنید گفتیم مرتد ولی حتی او ماوراء و قدرت هنرمند اعلاء یعنی خداوند را تنها حس می کرد زبان روزمره ی واژه ی ایده در کنار ایده آل قرار گرفت.

تاریخ اندیشه نشان داد که مدت زمانی دراز چنین پیوستگی و مشابهت در قلمرو عقلی وجود داشته است نظریه پردازان ایده ها یکباره مجذوب ایده آل ها شدند. نوری که به ما حقیقت والا را می نمایاند نماد ایده خیر یا خوبی مطلق به شمار می رود که تجلی آن را می بایستی در فرهنگ و هنر به وجود آورد. افلاطون عالمی متشکل از ایده های تغییرناپذیر را به عنوان تنها حقیقت تصور می کرد. واقع گرایان قرون وسطی نیز در تصورشان از کلی ها، عالم مشابهی را فرض می کردند. به هر حال در کلیه این نظام ها پیوندشان با علم اخلاق و معنویات بسیار پر رنگ و اجتناب ناپذیر بود و در هر حال با آرمانهای اخلاقی پیوند می خورد چون چاره ای جز این نداشتند.

ایدئولوژی

ایده آلیسم قدیم حقیقت آرمانی را ورا و فراسوی عالم تجربی قرار می دهد. پیش فرض اصلی این بود که ایده ها به واقعیت یعنی دنیای تجربه حسی یعنی هر چیز محسوس تعین می بخشند اما فلاسفه ایده آلیست معاصر، چاره ای جز این ندیدند که حقیقت آرمانی را در فرهنگ و هنر و شعور انسان ها قرار دهند. در مقاله ای درباره ی فهم انسانی جان لاک که در سال ۱۶۷۱ تدوین یافته بود و سال ها پیش حقیر مهر افشا جزوه ای از آن به دستم رسید و مطالعه کردم دریافتم که در این مقاله اولین تلاش آشکار برای نشان دادن محدودیت های ذهن انسان را می یابیم و در این نخستین بیانیه ی شک لاک (نام نویسنده) نقادانه آن پژوهش هایی را که امکان پیگیری آنها برای انسان ها وجود دارد مورد بحث قرار می دهد و می گوید خوش بینی خردگرایان به طور جدی دچار تحول شد و مفاهیم ایده و ایده آلیسم جای خود را باز کرد و در حیطه ی فرهنگ و هنر معنای تازه ای کسب نمود. لاک دانش را مستقیماً بر تجربه بنیان نهاد و در نتیجه ناچار شد که تصورات فطری و نظریه افلاطون تا دکارت و لایب نیتس، را رد کند.

براساس نظریه لاک با ذهن جستجوگر انسان باید همچون لوح سفیدی رفتار کرد و این تجربه است که مضمون ذهن را می سازد و تجارب از تصورات و مفاهیم معنوی سرچشمه می گیرند. او تصورات معنوی را براساس موضوع شان به دو نوع اصلی تقسیم کرد. نوع اول را که از مشاهده عالم خارج و مطالعات به وسیله حواس حاصل می شود و نوع دوم را تصورات اندیشه خواند. تصوراتی که حاصل تأمل و تفکر ذهن با خودش است که البته فرهنگ و هنر جغرافیایی نیز بر این تفکرات بی تأثیر نیست.

لذا لاک قضایای سنتی فلسفه را رد می کند. پس از لاک فیلسوف انگلیسی قرن هجدهم جرج بارکلی عقیده ای را مبنی بر اینکه جهان طبیعی یا عینی هستی خود را در شعور و آگاهی فرهنگی و هنری افراد می یابد مطرح کرد. بارکلی در کتاب رساله در اصول علم انسانی که در سال ۱۷۱۰ به چاپ رسید این نظریه را مطرح کرد که هستی شدن هر چیز مدرک شدن آن چیز است.

دیویدهیوم به تحقیق درباره ی گستره و حدود دستگاه ذهنی انسان به وسیله ی علم درون نگری انسان یا همان که در عرفان اسلامی «من عرفه نفسه فقد عرفه ربه» هر که نفس خود را شناخت به خداشناسی می رسد، تکیه کرد.

هیوم فرضیه عقل گرایان را مبنی بر اینکه روابط پیوسته ی میان اشیاء وجود دارد و قابل شناخته شدن است را رد کرد و به طور جدی در وجود چنین روابطی شک کرد و چنین گفت اگر چنین
می بود ما هرگز قادر به شناخت این روابط نبودیم. هیوم عقیده داشت که تمام آنچه انسان می تواند بداند توالی تأثرات ذهنی یا ایده آل های اوست و پرسش های عمیق تری در باب خالق که بی اساس هم نیست.

بنابراین بحث های لاک، بارکلی و هیوم موجی از تفکرات را برانگیخت که او اندیشه های فیلسوفانی چون کانت، هگل و تاریخ گرایان شد. با رشد فلسفه شناخت وحدت هستی شناسنانه عینی جهان و این وحدت در فرهنگ و هنر وحدت نوین جایگزین شد.

لاک، بارکلی و هیوم نشان دادند که این آرمان ها هستند که به وسیله واقعیت تعیین می یابند پس از آن کانت موضوع نو و جدید خود یعنی آگاهی فی نفسه را ارائه داد و در جریان تجربه اش از جهان اصول سازمان یافته ای را که او را قادر به فهم او می سازد و تکامل می بخشد نشان داد. او گفت که مفهوم ماوراء زمانی ایدئولوژی در چشم انداز تاریخی جلوه می کند و این بیشترین کمال را در مسیر فرهنگ و هنر و حق جویی و خداطلبی نشان می دهد.

تا اینجا فهمیدیم که عالم افلاطونی عالم ارزش هاست آموزه ی افلاطونی عمدتاً تکیه اش بر تعریف کردن از زندگی نیکو برای فرد، جامعه، فرهنگ و هنر است. در واقع افلاطون به مدینه فاضله ای اشاره می کند که بیشتر جنبه اشراقی و شهودی دارد اما مارکس، لنین و بعضی از تاریخ گرایان برای تبیین ایده مادی و ایدئولوژی آرمان گرای خود از این مسئله سوء استفاده می کنند.

افول ایده ها همین جاست که رخ می دهد تا بر خرابه های آن ایدئولوژی خدایی که از قلب انسان ها جان گرفت سر بر می آورد و دیگر اندیشه ها را تباه می سازد. حال متوجه شدیم که چگونه فلسفه نو ظهور شناخت قضیه را بر عکس می کند. از این جاست که به معنی واقعی ایدئولوژی می رسیم.

ما در اینجا سعی بر این داریم که عرض کنیم ایدئولوژی ها به آرمان های معنوی و ادیان و نیازهای فرهنگی و هنری و قلبی انسان ها گره خورده اند.

ایدئولوژی ها و آرمان ها

تحلیل های جامعه شناسنانه نشان داده است که عمدتاً در تاریخ تمامی جوامع تلاش در ایفای ایدئولوژی یعنی نظام های عقیدتی خاصی که نوعی جهان بینی معین را تبیین می کند به افراد خود دارند و همین ایدئولوژی ها به فرهنگ و هنر یک جامعه نیرو می بخشد. (برای مثال در جامعه شیعه اعتقاد به حقیقت کربلا)

در یک روش کلی همسان جامعه آرمانی یا مدینه فاضله بیانگر مجموعه ی از آرمان هاست که الهام بخش است و هدف شان دگرگونی وضعیت جامعه رو به بهبودی است و در این رابطه احترام به تقدسات و تشریفات مذهبی و معنوی و والیان آنها در رشد و بالندگی فرهنگ و هنر خصوصاً در جوامع اسلامی مؤثر است.

توجه به مطالب ذکر شده پیوند میان ایده و ایدئولوژی ها در راستای ساخت فرهنگ و هنری پویا می تواند به سه دسته زیر تقسیم بندی شود.

۱- ایدئولوژی های غیر معنوی را می توان ایده های کاذبی دانست که همچون سلاح هایی در دست گروه یا طبقه خاصی هستند.

۲- ایدئولوژی های غیر مبتنی بر کتب الهی را می توان تجلی شناخت کاذب یا استنکاف از مشاهده ی واقعیت آنچه که واقعاً هست قلمداد نمود.

۳- تنها ایدئولوژی هایی که مبتنی بر کتب الهی و دستورات رسولان آن و تحت رهبری شخصی مطلع و فرزانه همچون ایدئولوژی اسلامی در دین اسلام با کتاب آسمانی قرآن مجید پاینده و باعث اوج و تجلی فرهنگ و هنر و معنویات همسو با نیازهای مادی و اقتصادی جامعه پایدار، پویا و پاینده هستند.

برچسب ها

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “هنر و ارتباط آن با معنویات (قسمت سوم)”

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید