آخرین خبر

نقد فیلم «قسم» اثر تنابنده

محسن تنابنده، فیلمنامه نویس، بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون در دومین تلاش خود از فیلمسازی، این روز‌ها قسم را بر روی پرده نقره‌ای دارد، فیلمی که بر خلاف «گینس» نخستین ساخته او، اجتماعی و غیر طنز است.
قسم فیلمی جاده ای، شلوغ و سخت به لحاظ ساختار است؛ فیلمی که بیشتر داستانش در یک اتوبوس می‌گذرد، تدوینش ریتمی مناسب دارد، دوربینش تا وقتی در اتوبوس است منفعل نیست و مدام بین شخصیت‌ها جا به جا می‌شود و زمانی که برای نمایش مسیر از اتوبوس خارج میشود قاب‌های زیبایی از طبیعت را برابر چشمان مخاطبانش قرار میدهد.

اثری با بازی بسیار خوب بازیگرانش که همگی چه آن‌ها که شناخته شده اند و چه دیگرانی که نابازیگرند و یا کمتر شناخته شده اند به خوبی از پس نقششان برآمده اند و این شاید بیش از هر چیز به انتخاب خوب بازیگران و توان تنابنده در گرفتن بازی از بازیگرانش برمیگردد و برای نمونه میتوان به بازی جوانی اشاره کرد که دچار سندروم داون است و حضور چنین شخصی در ”قسم“ و فیلم قبلی تنابنده یعنی «گینس» نشان دهنده علاقه او به استفاده از چنین هنرمندانی در کنار دیگر بازیگرانش است.

قسم فیلمی است که حرف‌هایی برای گفتن دارد و به خوبی هم میداند چه میخواهد بگوید و قانون قسامه را موضوع فیلمنامه اش قرار داده است.

قسامه در لغت به معنی سوگندخوردگان است. از لحاظ فقهی و حقوقی هرگاه قاضی به محکوم بودم فردی ظن داشته باشد و نتواند تصمیم قطعی بگیرد. شاکی و کسی که از او شکایت شده می‌توانند با سوگند خوردن تعداد مشخصی از مردان خویشاوندشان که با آن‌ها نسبت خونی هم دارند موجب محکومیت یا برائت کسی از اتهام ارتکاب جنایت شوند و در چنین شرایطی ابتدا شاکی است که می‌تواند از این شیوه‌ی سوگند برای اثبات جرم مورد ادعای خود استفاده کند.

حال در فیلم قسم، شخصیت اصلی داستان «راضیه» افراد خانواده اش را جمع کرده است تا به دادگاهی در مشهد بروند و در آنجا به قرآن قسم بخورند که فردی به نام بهمن، همسرش که خواهر کوچکتر راضیه است را به قتل رسانده.

تنابنده که پیش از این هم نشان داده مردمش را میشناسد، با ادبیات کوچه و بازار آشناست و در نوشتن گفتگو‌های در هم تنیده و فضا‌های پر جمعیت توانمند است، اینبار با کنار هم چیدن بگو مگو‌ها و دعوا‌های بی ربط و دم دستی میخواهد شخصیت بی تعادل و نابه جای افراد داخل اتوبوس را به مخاطبش نشان دهد و از سختی قضاوت بگوید.

سختی قضاوت دیگران و بار سنگینی که ممکن است یک اشتباه کوچک بر دوش انسان و مهم‌تر از آن قانون بگذارد و بر همین اساس است که تنابنده در جای جای متنش این جنجال‌ها را قرار داده تا بواسطه آن‌ها سعی کند مخاطب را شیرفهم کند که این افراد لیاقت قسم خوردن برای تشخیص سره از ناسره را ندارند.

دو برادر سالخورده که بر سر کشته شدن یک سگ و نابود شدن یک مزرعه مواد مخدر سالهاست با هم قهرند. یک خواهر و شوهر خواهر که به دنبال پول دیه آمده اند. برادر شوهری که معتاد است، پسری که به بهانه قسم خوردن به دنبال عشقش آمده است و دیگرانی که با هر نسیم به سمتی میروند و تصمیمی تازه میگیرند و در این میان «راضیه» تنها کسیست که به دنبال خون پایمال شده خواهر کوچکترش آمده است.

بر همین اساس است که تنابنده پس از جنجال‌های کلامی داخل اتوبوس سکانس رستوران را نمایش میدهد. سکانسی که در آن وقتی همه دور هم جمع شده اند راضیه به جای قرآن قرص نانی را برداشته و بر آن قسم میخورد تا به دیگران بیاموزد که چه باید بگویند و آن‌ها جملات را تکرار میکنند و دادگاهی نمایشی را برگزار میکنند و با تکرار مداوم قسم خوردن‌ها و تلاش برای هر چه بهتر انجام دادن کاری که به آن اعتقادی قلبی ندارند نشان میدهند که حضورشان نه به عنوان افرادی عاقل و عادل که تنها نماد مترسکانی است که اگر از آن‌ها هزاران هم جمع شوند برای رسیدن قانون به عدالت واقعی کمکی نخواهند کرد و در انتها هم قصه گو با مشخص کردن آنکه خسرو همسر راضیه به طور غیر عمد باعث قتل خواهر او شده و بهمن بیگناه است مهر تاییدی بر اعتقاداتش میزند.

قصه هرچند که نگاهی انسانی دارد، اما بر خلاف چهره حق به جانبش آن قدر‌ها هم به جا و درست نیست.

اولین و بزرگترین مشکل قصه در نگاه به قانون قسامه است. آنجا که نویسنده متوجه نمیشود این قانون پیش از هر چیز به دنبال سخت کردن کار طرفین برای قصاص و پیشگیری از ریختن خونی تازه است.

شرط قسامه قسم خوردن پنجاه مرد عاقل، بالغ، قاصد و مختار به قرآن است که با شاکی هم خون هم باشند.

عدد پنجاه برای کثرت افراد و سختی جمع کردن آن‌ها

مرد برای آنکه از روی احساسات تصمیم نگیرند

عاقل، بالغ، قاصد و مختار برای آنکه بتوان بر درستی قسم آن‌ها صحه گذاشت و در نهایت هم خون برای سخت‌تر کردن شرایط رسیدن به قصاص.

شرایطی که راضیه اصلا نتوانسته آن را به وجود بیاورد چرا که اولا نمیتوان بر سلامت آن افراد صحه گذاشت و ثانیا او سی و شش مرد را با خود آورده است و میگوید بعضی‌ها دو بار قسم بخورند و این در حالیست که بنابر رویکرد قانون مجازات اسلامی مصوبه ۱۳۹۲ اجازه تکرار قسم بعد از سال ۱۳۸۰ از قانون قسامه حذف شده است و به این ترتیب راضیه و اقوامش حتی اگر پایشان به دادگاه هم برسد نمیتوانند شهادتی بدهند و قصاصی را منجر شوند.

تا به اینجا قصه از پایه بر هیچ بنا شده است و این ساده نگری و عبور بی دقت از کنار قوانین به روز شده میتواند مخاطبان را دچار کج فهمی و سردرگمی در درک قانون بکند.

اما مشکل داستان به همین جا ختم نمی‌شود. بلکه در سیر خطی داستان از ابتدای فیلم تا آمدن خسرو و پس از آن از ناپدید شدن خسرو تا انتهای فیلم هیچ اتفاقی بجز بحث‌های بی نتیجه خانوادگی، دیدن فیلم بازسازی قتل خواهر راضیه و شیون کشیدن‌های راضیه برای همسر و خواهرش نمی‌افتد، بیشتر زمان فیلم خالی از تعلیق، فراز و فرود و کشمکش‌های سینمایی است و شاید صحنه انتهایی فیلم و سقوط اتوبوس در حوض آب هم، هرچند زیبا و تاثیر گذار ساخته شده است، اما تنها برای پوشاندن جای خالی این تعلیق هاست.

از طرف دیگر چیدمان علت و معلولی قصه هم دچار آسیب است و تنابنده اطلاعات کاملی را به مخاطبش نمیدهد. پنج سال پنهان کاری بخاطر شهادت دروغ یک کارگر. شهادت دروغی که مشخص نیست برای چه انجامش داده است و باز امروز هم مشخص نیست از چه بابت آن کارگر دچار عذاب وجدان شده است. کارگران دیگر بهمن چرا دروغ میگویند؟ خسرو چگونه به همه باج داده است؟ دختر و خسرو در ماشین به کجا میرفتند و چرا تصادف کردند؟ خسرو که تمام فامیل روی اسمش قسم میخورند با آن دختر کارگر افغان چه رابطه‌ای داشته است؟
خسرو از کجا میدانست که از رستوران به بعد پلیس جلبش خواهد کرد که در باربند اتوبوس پنهان شد؟ پلیس از کجا فهمید که برای پیدا کردن خسرو باید آن اتوبوس را نگه دارد؟ دلیل سکانس نهایی و کشته شدن خسرو چیست؟ فقط برای آنکه قانون الهی در رابطه با او که قاتل واقعی است اجرا شود؟ حکم بهمن برای عملکردش، واژگون کردن اتوبوس و کشته شدن خسرو چیست؟

اما فیلم باز هم ایراد بزرگتری دارد و آن هم به فیلمنامه آن بازمیگردد. فیلمنامه بیش از هر چیز باید مبتنی بر تصویر باشد و وقتی فیلمی دیالوگ محور میشود این سوال پیش می‌آید که آیا اگر مخاطبان فیلم را از رادیو گوش کنند آن را متوجه نمیشوند؟ واقعیت آن است که بخش اعظمی از قسم را میتوان با چشم بسته دنبال کرد و نگران از دست دادن قصه هم نبود چرا که روایتی تصویری در کار نیست و در بیشتر زمان داستان شخصیت‌ها در حال گفتگو‌های بی نتیجه اند.

در انتها هم این سوال پیش می‌آید که چرا تمام افراد درون قصه که پرداخت کافی و کاملی ندارند که به شخصیت بدل شوند و تاثیر گذار باشند دچار مشکلات شخصیتی هستند؟ چرا بجز راضیه همه یا طمع کارند، یا دزدند، یا هوس باز، شرابخوار و یا معتاد؟ آیا درست است که برای آنکه یک قانون را مورد نقد قرار دهیم تمام افراد درون قصه را که نماد جامعه هستند افرادی مشکل دار در نظر بگیریم؟ آیا این جامعه کوچک افراد سالم ندارد؟ و آیا واقعا تمام جامعه ما بدینگونه است؟

منبع: صدا و سیما

برچسب ها

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “نقد فیلم «قسم» اثر تنابنده”

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید