آخرین خبر

سازشناسی// 2- از سنطور تا سنتور

آوای ایرانیان:  بنا بر تصویب اعضای شورای سیاست گذاری “آوای ایرانیان” ، سلسله مقالات پژوهشی “سازشناسی” به عنوان یکی از جامع ترین و کامل ترین مباحث در خصوص “سازشناسی” و تاریخچه سارها در چندین قسمت برای استفاده بهینه برای دانشجویان رشته های موسیقایی و همچنین هنرجویان و علاقه مندان به هنر  موسیقی توسط گروه گردآونده آوای ایرانیان منتشر میشود.
شورای سیاست گذاری این مجموعه امیدوار است که این مقالات که با همت گروه گردآوردنده  “آوای ایرانیان” در استان فارس به سرپرستی دکتر جهاندار مهرافشا جمع آوری شده مورد استفاده بهینه مخاطبان قرار گیرد.،

گفتنی است ، این سلسله مقالات در قالب بیش از ۱۰۰ قسمت به مخاطبان عرضه میشود.

 

از سنطور تا سنتور//

سنتور، یا آنچنان که استاد ابوالحسن خان صبا گاه مى نوشت: “سنطور ” ، در سالهاى پایانى عصر قاجار،سازى تقریباً فراموش شده و رو به نابودى بود. سازهاى اصلى، تار و تنبک و کمانچه بودند و دوره قاجار، در واقع «عصر تار» بود.

تعداد کمى سنتور مى نواختند و تعداد کمترى نیز سنتور مى ساختند و مى آموختند.ابوالحسن خان نوجوان، فرزند ابوالقاسم خان کمال السلطنه پزشک دربار مظفرالدین شاه نیز یکى از آن افراد انگشت شمار بود. علاقه هاى شخصى او به کنار، نمى توان به این نکته نیندیشید که مشکلات کوک و حمل و نقل و نگهدارى «سنطور» و محدودیت هاى فنى آن در اجراى برخى گوشه ها و دستگاهها، هیچگاه این ساز را در حد و مرتبه کاربرد تار و کمانچه (و البته بعدها ویولون) مطرح نکرد. صباى جوان هم از این مسائل آگاه بود و تقدیر، او بنا نداشت که از او نوازنده سنتور بسازد.

هرچند که او سرنوشت سازترین چهره موسیقى معاصر در ارتباط با «این ساز ملى و باستانى» (اصطلاح از استاد صبا) بوده است.اما بین دوره آموزش او نزد على اکبر خان شاهى و دوره توجه مجدد او به سنطور، تا هنگامى که تبدیل به سنتور امروزى شد، حدود پانزده تا بیست سال اختلاف زمان بود. در این فاصله زمانى، صباى نوجوان عملاً تبدیل به دایره المعارف زنده موسیقى ایران شد.

استعداد یادگیرى شگفت انگیز او، قریحه هنرى عالى او و توان اجرایى او، یک مجموعه فرهنگى – انسانى به نام «استاد صبا» را ساخت که در آستانه سى سالگى، مرجع کامل سنت موسیقى ایرانى شناخته مى شد و به او صلاحیتى برتر از تمام هم نسلانش مى داد. در همین فاصله زمانى ،هنرمند هم نسل او، حبیب سماعى (۱۳۲۵ – ۱۲۸۰) در هنر تک نوازى و بداهه سرایى با سنتور، به مرزهایى فوق انتظار زمانه خود رسید. ساخت سنتور و کمال فنى آن، با تلاش مهدى ناظمى و راهنمایى هاى استاد سماعى، تحولى دیگر یافت و سنتورهاى همیشه معیوب و بد صداى دوره قاجار کم کم از دور خارج شد.

سنتورنوازان عصر قاجار مثل حسن خان، على اکبر شاهى و اسدالله خان اتابکى (که به گواهى صفحات برجا مانده، نوازندگانى کمابیش در یک رده و هم طراز هستند) پیر و شکسته شده و از دنیا رفته بودند. در حالى که شاگردان حرفه اى و قابلى نداشتند و بزرگترین چهره هنر سنتورنوازى عصر ناصرى و شاگرد ممتازش (حبیب الله سماع حضور، وارث مکتب هنرى محمدحسن خان سرور الملک «رئیس») نیز در ابتداى قرن شمسى حاضر جهان را به درود گفته بودند و تنها مکتب دار، فرزند حبیب الله سماع حضور، حبیب الله سماعى بود که به سادگى مى گفت: سنتور زدن من ریخت و پاشى است از هنر پدرم. حبیب جوان، نه تنها جانشین پدر، بلکه جانشین تمام هنرمندان بزرگ سنتورنوازى شناخته مى شد.

سنتور 1

در دو دهه ابتداى قرن شمسى حاضر، حبیب سماعى تنها نوازنده بزرگ و امانتدار هنر سنتورنوازى قدما بود. ولى شغل نظامى داشت. زیرا موسیقیدان حرفه اى نبود. در یک شهر مستقر نبود و از شهرى به شهر دیگر مأموریت مى رفت و شاگرد نیز نمى توانست درس بدهد. شوریدگى روح و فوران خلاقیت او مانع تدریس بود و تنها استادى مسلم چون صبا مى توانست از مطالب او استفاده کند و به آیندگان انتقال بدهد.آشنایى صبا با حبیب سماعى در سالهاى ۱۳۱۶ – ۱۳۱۵ و شنیدن بداهه هاى ظریف و پیچیده او، علاقه به این ساز، دوباره بیدار کرد. او براى سماعى کلاس سنتور ترتیب داد و با مطالعه هنر نوازندگى او که دنباله هنر اساتیدى چون سماع حضور و سرورالملک بود، قابلیت هاى دیگرى از سنتورنوازى را شناخت که در روش نوازندگى على اکبر شاهى، حسن خان و اسدالله خان اتابکى نبود.

فرهنگى فراموش شده، با اجراى یک هنرمند خلاق، از نو مطرح شد و هنرمندى استاد، آن را پروراند و تا حدى که شرایط زندگى اش اجازه مى داد، دستاوردهایش را منظم و مدون کرد.

سنتور امروز، حاصل همکارى و هنرآموزى متقابل دو مرد فرهنگساز است: حبیب سماعى و بیش از او، ابوالحسن صبا، که دوست و دشمن او را به استادى مى شناختند و او در مورد حبیب – به هر دو معنا، هم دوست و هم اسم خاص – مى گفت: «او اعجوبه اى است، ما حالا حالاها باید بدویم که به او برسیم!» و جاى دیگر: «غیر از حبیب، کسى را «استاد» ندیده ام.» البته در اینجا باید به مسند و معناى خاصى که این کلمه – استاد – در ذهن هنرمندى مثل صبا وجود داشته است، توجه کرد، نه به معناى بى مسمایى که امروزه رواج دارد.بعد از مرگ حبیب سماعى در ۴۵سالگى، صبا، میراث دار هنر سنتورنوازى و محمل انتقال آن به هنرمندان جوان در نسلهاى بعد شد. اولین شاگرد برجسته مکتب سنتور صبا، فرامرز پایور، سه سال بعد از مرگ حبیب، آموختن را آغاز کرد.

در همان سال، اولین جلد ردیف هاى سنتور به چاپ رسید. با این حال، شاگردى دیگر، حسین صبا (که جز اشتراک نام با استاد به هیچ وجه نسبت دیگرى نداشت)، درباره میزان مهارت ابوالحسن صبا در سنتورنوازى مى نویسد: «براى اینکه نوازنده زبردستى شود، کوشش نمى کرد و به همین دلیل نباید اکول Ecole او را زیاد مورد توجه قرار داد». با احترام به هنرمند فقید، حسین صبا، شاید بتوان گفت بحث  روش تدریس، از بحث مهارت در اجرا و نواختن و “ویرتوئوزیته” جداست. بسیارى از تک نوازان بزرگ در صحنه هاى پرجمعیت و تالارهاى عظیم، شاگرد کسانى بوده اند که گاهى آن توانایى هاى صحنه اى را نداشته اند ولى مسلط به علم موسیقى و داناى روش تدریس و آموزش بوده و با سیستم هاى تربیتى پیشرفته اى کار مى کرده اند تا بتوانند ستارگان درخشان صحنه هاى اجرا را تربیت کنند.

صبا، در سازهایى مثل تنبک و نى و سنتور که تخصص هاى اصلى او نبودند، داننده رموز هنر اجرا، طراح روش هاى آموزشى و عامل انتقال فرهنگى بوده است: حسین تهرانى استاد مسلم تنبک و حسن کسایى نوازنده بى بدیل نى، خود را شاگرد مستقیم و پرورده صبا مى دانند.

در حالى که صبا نوازنده حرفه اى تنبک و نى نبود. هرچند که در کودکى و نوجوانى آنها را تا حدى آموخته بود، در سنتورنوازى و سنتورآموزى هم مى توان چنین اندیشید و با در نظر گرفتن این نکات، ارزش صبا را بیش از پیش درک کرد.پریشان احوالى ده سال آخر عمر صبا، فرصت تحقق آرزوهاى او را از بین برد. با این حال، او براى معرفى «سنطور» کوشش هایى ارزنده کرد: مطالب و مضراب هاى حبیب را فراگرفت. نوشت، نواخت و یاد داد.

حسین ملک را در روشى که براى نوازندگى و سنتورسازى انتخاب کرده بود راهنمایى کرد. همچنین منوچهر جهانبگلو را تا حدى یارى داد تا در حد استعداد خود، با سنتور آشنا شود. سلسله مقالاتى درباره ساخت سنتور در مجله موزیک ایران نوشت و بعدها در کنار فرامرز پایور، معروف ترین شاگرد سنتورش، با اجراى برنامه هایى در رادیو تهران، انجمن هاى فرهنگى (و یکى دو بار، در خارج از کشور)، گوش و هوش شنوندگان موسیقى ایرانى را دوباره با این صدا آشنا کرد. داوطلبان آموختن سنتور زیاد شدند و نزد او روش صحیح نوازندگى را آموختند.

على صبا (برادرزاده بااستعداد او)، محمد حیدرى (نوازنده پرآوازه سالهاى ۱۳۴۰)، منوچهر صادقى (اولین معلم سنتور مجید کیانى در هنرستان) و… داریوش ثقفى که استاد صبا او را بسى دوست مى داشت و به مادرش مى گفت: «این شاگردکوچولو خیلى خوب مى شود و اسم مرا در دنیا زنده مى کند.» شهود استاد، اشتباه نمى رفت و کم سال ترین شاگرد او ، در سالهاى بعد، همان شد که صبا مى گفت.

داریوش ثقفى، موسیقیدان حرفه اى نیست ولى برخورد او با موسیقى، برخوردى حرفه اى بوده است. او سالهاى طولانى معلم سنتور در هنرستان موسیقى تبریز بود، (در دوره ریاست آقاى عزیز شعبانى که با علاقه از تدریس موسیقى ایرانى حمایت مى کرد)، نوازندگان خوبى مانند زنده یاد دکتر احمد بهجت، از شاگردان او بودند. همچون محمدرضا لطفى درباره او مى نویسد: «نوازنده اى پرقدرت و با احساس که ریزهایش یادآور هنر رضا ورزنده از سویى و تعلیمات استاد صبا از سوى دیگر است.

داریوش ثقفى در موسیقى ایران، حضورى فروتن و ناپیدا داشته است. فعالیت مادى او در زندگى از راه طبابت بوده است، تأثیرپذیرى او از آموزشهاى صبا، فرامرز پایور (مدتى کوتاه)، نواخته هاى رضا ورزنده و حبیب سماعى، روش شخصى و اصل او را شکل داده است ودر آثار تک نوازى او قابل مطالعه است. صداى زرین سنتور او، بویژه هنگامى که براى آموزش آن را کوک مى کند و مى نوازد، نماد مکتب سنتورنوازى صبا و نماینده موسیقى اصیل ایرانى است که اوج خلاقیت و ظرافت آن در هنر اساتید قدیم شنیده شده است.

علاوه بر این، شخصیت والاى انسانى، اصالت مدارى هنرى و رأفت بى حد او به انسانها که از عشق بى غش او به هستى و ارادت او به معنویت ایرانى برمى خیزد، هم در پزشکى و هم در موسیقى، در شفاى جسم و شفاى جان، خصوصیاتى است که او را از دیگران ممتاز کرده و از او هنرمندى انسان و انسانى هنرمند به تمام معنى ساخته است.

برچسب ها

ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

0 دیدگاه در “سازشناسی// ۲- از سنطور تا سنتور”

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ویدئو

مشترک خبرنامه شوید

برای دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود عضو خبرنامه شوید